۱۳۸۸ دی ۷, دوشنبه

I Hate IRIB - Episode 3


نمیدونم چطور ممکنه؟ چطور میشه اخبار رو از دریچه IRIB دنبال کرد و بدون ذره ای شک باور کرد؟ چطور افرادی هستند که هنوز به صحت اخبار IRIB اطمینان کامل دارند؟ منظورم اون دسته از افرادی که مجبورند این اخبار رو باور کنند نیست (همون افرادی که شاید خود نیز باور ندارند، اما مصلحتشان ایجاب می کند که باور کنند) ، منظورم افرادیست که هنوز IRIB می بینند و بدون ذره ای اندیشه و تفکر از رفتارهای IRIB، باور می کنند. دوست دارم این افراد رو افرادی ساده بنامم، افرادی که از شدت سادگی باور کردند، باور می کنند و باز هم باور خواهند کرد.

چطور می بینند که در شب پس از عاشورا و در شب شهادت امام چهارم سریالی طنز از IRIB پخش می شود، و علت را از خود نمی پرسند؟ چطور این افراد در شب یلدا که مصادف با 5 محرم است، در اوایل شب قسمت پایانی سریالی طنز را می بینند و در پایان شب فیلم تلویزیونی و سراسر طنز را مشاهده می کنند و این اعمال را هنجار شکنی و توهین به مقدسات نمی دانند؟

کجایند کفن پوشان؟ کجایند معترضان توهین به مقدسات؟ کجایند افراد ناراضی از حرمت شکنی؟ چرا باید دید و هنوز باور کرد؟ چرا باید دید و ذره ای تفکر نکرد؟ مگر نشنیده ایم که ذره ای تفکر از سالها عبادت بالاتر است؟ پس چرا تفکر نمی کنیم؟ تا کی؟ تا کجا؟

چطور می شود از عاشورای سال 42 بشنویم که رژیم پهلوی، همون رژیمی که به ما آموخته اند سراسر ظلم و فساد و... بود از به گلوله بستن مردم پرهیز کرد. اما در عاشورای سال 88 ببینیم که ...

مگر نمی دانیم که حرمت خون یک مسلمان از حرمت کعبه بالاتر است؟ مگر نمی دانیم که امیر المومنین، امام اول شیعیان، در زمان حکومتش وقتی که خلخال از پای دختر مسیحی کشیده می‌شود و یک قطره خون ریخته می‌شود، فریادش به آسمان بلند می‌شود که: "چطور در حکومت عدل علی و زمانی که من خلیفه مسلمین هستم یک قطره خون از پای یک دختر مسیحی روی زمین ریخت." ؟ و اینک در روز عاشورای 1431 اینچنین ...

در حکومت علی، یک قطره خون، از یک دختر مسیحی، ... . و هم اکنون در حکومتی که خویش را جانشین امام زمان و دنباله روی علی می نامد، در محرمی که خون ریختن در آن حرام است، در روز عاشورا، جان انسان، از انسانهای مسلمان، و ... .

خدایا... من را از جهالت خویش رها کن، و مرا به راه راست هدایت کن .

۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

10

مسیحیان مسیح خود نکشتند... چگونه مسلمانان امام خود می کشند ؟!

در بروژ

بعد از اينکه کشتمشون، اسلحه رو انداختم تو تايمز، دستهامو تو دستشويی برگرکينگ شستم، و به طرفه خونه قدم زدم و منتظر دستورات موندم. چند لحظه بعد، دستورات رو دريافت کردم. "از لندن گمشيد بيرون، آشغال کله ها" . "بريد به بروژ" . من حتی نميدونستم بروژ کدوم خراب شده ای بود. در بلژيک بود.

...



- ببخشيد، ری. من متاسفم... ری، نکن.

- لعنتی... از کدوم گوری پيدات شد؟

- من اون پشت قايم شده بودم. چه غلطی ميکنی، ری؟

- تو چه غلطی ميکنی؟

- هيچی.

- اوه, خدای من! ميخواستی منو بکشی؟

- نه، نمی خواستم. تو ميخواستی خودکشی کنی.

- من حق دارم.

- نه، نداری!

- چی؟ من حق ندارم و تو حق داری؟ اين چه عدالتيه؟

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

تسلی


چه چیز غمناک تر از این:
دیدن دانه های زلال اشک بر گونه های زیبای یک کودک... کاش این اشکها از درد باشد (مثل زمین خوردن) و نه از غم (مثل...)
چه چیز زیباتر از این:
تسلی دادن کودکی با دنیای کودکی خویش، به کودکی دیگر با اندوه فراوان... کاش همه دردها و غم ها با دلداری یک دوست پایان یابد.

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

خاک مادر

پدر گفت: مادرت به آسمانها رفته. عمه گفت: مادرت به یک سفر دور و دراز رفته. خاله گفت: مادرت آن ستاره ی پر نور کنار ماه است. دختر بچه گفت: مادرم زیر خاک رفته است.

عمه گفت: آفرین، چه بچه واقع بینی، چقدر سریع با مسئله کنار آمد.

دختر بچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار می کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاک گور مادر را صاف می کرد، بعد آن را آب پاشی می کرد و کمی با مادرش حرف می زد.

هفته ی سوم، وفتی آب را روی قبر مادرش می ریخت، به پدرش گفت: پس چرا مادرم سبز نمی شود؟




منبع: کتاب بازی عروس و داماد نوشته بلقیس سلیمانی

اعتراف می کنم : من عکس امام را پاره کردم!

من شخصا مسئولیت  پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد .

اعتراف می کنم که : خطا کردم . احساساتی شدم . وقتی دیدم هرکدام شما یک چیزی از امام را پاره می کنید ، من هم بچگی کردم و عکس امام را پاره کردم . دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده اید ، من به عکس او بسنده کردم .

دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک آنان در آن بود و هست ، پاره کرده و پاره می کنید ، زورم به عکس امام رسید .

دیدم  شما  وصیت نامه امام را که در آن به خیر و خوبی و عزت و سربلندی برای ایران و ایرانی  تاکید شده ، پاره  می کنید ، سهم من همان عکس امام شد.

من با چشم برزخی خدا داده ام  جمال  مبارک امام  را دیدم که به قیل و قال شما تبسم می کرد . و صدای دلنشین او را شنیدم که از یک بلندی برسرشما فریاد می زد و می فرمود : ای همه شما که برای پاره شدن عکس من گریبان می درید ، آن روز که فرزندان مرا به جرم اعتراض آرام به نتیجه انتخابات به گلوله بستند و خونشان برزمین ریختند ، چرا کفن نپوشیدید و به اسم توهین به عقل و اسلام و راه خمینی ، به شعارگویی های تند و پرتنش نپرداختید ؟

اصلا من خودم ، روح الله الموسوی الخمینی ، به محمد نوری زاد گفتم : برو و عکس مرا پاره کن تا خدا و عقل و تاریخ و آینده به شوربختی جماعتی بنگرند که  استعداد خلق یک دروغ ساده را نیز ندارند .

در کشوری که فراورده های فکری و سیاسی و معرفتی و اجتماعی و فرهنگی امام توسط برجستگان حکومت به شوخی گرفته می شود ، پاره شدن عکس امام ، احترام به اوست .

 
من از این مضحکه ای که دوستان بپاکرده اند ، دو گرایش برآورده ام . که دومی برای اولی بستر سازی می کند . یک : احساس خطر دوستان . و دو : نیاز دوستان به عوام . که یعنی اگر در این سالهای پس از انقلاب ، صداو سیما و منبریان و مداحان ما  بر رشد مردمان  اصرار می ورزیدند ، امروز نمی توانستند به ضرب یک چنین ترفند کودکانه ای ، عوام را بخاطر پاره شدن یک عکس به خیابان آورند و در نقطه مقابل ، بخاطر کشته شدن جوانانمان  در خانه نگهشان دارند . احساس خطر دوستان که به داستان مفصلی خیمه بسته است . حتی تصور برکناری مصدر نشینان  نیز رعشه بجانشان می اندازد ، چه برسد به واقعیتی که چهار نعل پیش می تازد .



منبع : گاه نوشت محمد نوری زاد

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

بازی دانشمندها!

 روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند.

آنها تصمیم گرفتند تا غایب موشک بازی کنند.

متاسفانه انشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت.

او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.

همه پنهان شدند الا نیوتون ...

نیوتون فقط یک مربع به طول یک متر کشید و درون آن ایستاد.

دقیقا در مقابل انشتین.

انشتین شمرد 97,98,99,100

او چشماشو باز کرد ودید که نیوتون در مقابل چشماش ایستاده.

انشتین فریاد زد نیوتون بیرون( سوک سوک) نیوتون بیرون( سوک سوک).

نیوتون با خونسردی تکذیب کرد و گفت من بیرون نیستم.

او ادعا کرد که اصلا من نیوتون نیستم.

تمام دانشمندان از مخفیگاهشون بیرون اومدن

تا ببینن اون چطور میخواد ثابت کنه که نیوتون نیست...

نیوتون ادامه داد که من در یک مربع به مساحت یک متر مربع ایستاده ام...

که منو نیتون بر متر مربع میکنه

از آنجایی که نیوتون بر متر مربع برابر یک پاسکال می باشد

بنابراین من پاسکالم پس پاسکال باید بیرون بره (پاسکال سوک سوک).

۱۳۸۸ آذر ۶, جمعه

A Historic Moment

بالاخره تونستم ویدیوی خوش و بش حامد حدادی با امری کسپی پیش از دیدار ساکرامنتو با ممفیس رو پیدا کنم. جالب اینجا بود که این ویدیو رو صفحه اصلی ساکرامنتو در facebook با عنوان "یک لحظه تاریخی" قرار داده بود. این فایل ویدیویی بصورت فلش (flv) و با حجم 4.73 MB رو از این لینک دانلود کنید.

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

P.E.A.C.E

کم کم دارم برای حامد حدادی نگران میشم. در پی اتفاقاتی که برای تعدادی از بزرگان ایرانی بعد از حوادث انتخابات افتاد، گویی حالا نوبت حامد حدادیه. هنوز بازی فوتبال ایران و کره جنوبی و علی کریمی و مهدی مهدوی کیا و وحید هاشمیان رو یادمونه.

برای حامد حدادی، اعتراض ها از پیش فصل شروع شد. قبل از شروع فصل جدید NBA ، حامد در عکسهای پیش فصل تیمش با دستبند سبز حاضر شد، که من قبلا عکسهای اونو گذاشته بودم. بعد از اون نوبت به Iranian Heritage Night در گلدن استیت رسید. حدود 800 نفر از تماشاگران برای حمایت از حامد با لباس سبز رنگ در ورزشگاه خانگی گلدن استیت (دقت کنید که ممفیس و حامد حدادی مهمان بودند) حاضر شدند. در این مورد، اگر حوصله خوندن و ترجمه متن انگلیسی رو دارید به این لینک مراجعه کنید. جالب اینجا بود که هر چند برنامه خاصی برای حامد تدارک دیده شده بود، اما حامد در این دیدار حتی روی نیمکت هم قرار نگرفت! (چقدر مربی مهربونی داره این ممفیس).

شاید بشه بعد از اون به مصاحبه حامد حدادی با روزنامه خراسان اشاره کرد (اینو از امیرحسن و موسی کو تقی شنیدم) . در یک دیدار، ساکرامنتو کینگز (تیم محبوب بنده) میزبان ممفیس گریزلیس (تیم محبوب حامد حدادی) بود. محض اطلاع بگم که ساکرامنتو کینگز، امسال بازیکنی از اسراییل با نام Omri Casspi به خدمت گرفت که اولین بازیکن اسراییلی شاغل در NBA محسوب میشه (اصولا سر کار من خیلی به اسراییل میفته. هر سال که مکابی اسراییل به جام باشگاههای اروپا راه پیدا میکنه، از شانس بنده با یوونتوس هم گروه میشه! و به همین دلیل IRIB اخبار و نتایج این گروه رو از برنامه هاش حذف میکنه، مثل همین امسال). هر چند حامد حدادی سهمی در شکست تیمش نداشت (اصلا به میدان نرفت) ، اما راوی به بنده اطلاع دادند که ایشون با روزنامه وزین خراسان مصاحبه کردند و اعلام کردند اگر به میدان می رفتند، مشکل خاصی برای رودررویی با یک بازیکن اسراییلی نداشتند.

دو هفته پس از اون دیدار، دیشب مجددا این دو تیم به مصاف هم رفتند، اما این بار ممفیس میزبان بود. این دفعه ممفیس 116 بر 105 به پیروزی میرسه. حامد حدادی باز هم بازی نمیکنه، اما امری کسپی در 27 دقیقه حضورش در میدان 15 امتیاز کسب میکنه (اصولا خیلی بازیکن خوبیه، هیچ کس انتظار چنین درخششی در این فصل از او نداشت).

امروز که طبق معمول صفحه facebook رو با هزار بدبختی باز کردم، این عکس با تیتر

"Historic photo from last night of 1st Israeli & 1st Iranian to play in NBA: Omri Casspi & Hamed Haddadi"

جز عناوین اصلی صفحه NBA در facebook نظرم رو جلب کرد.

مشاهده میکنید که قبل از شروع بازی، آقای کسپی حسابی از خجالت آقای حدادی در اومدند و کلی بگو بخند و عکس یادگاری و... داشتند. یاد جمله تاریخی مرد بزرگ تاریخ جناب آقای اسفندیار رحیم مشایی (حفظه الله من الشر) افتادم که در اضحار نظری تاریخی فرموده بودند:(( ملت ایران با مردم اسراییل دوست هستند! )) .

بعید میدونم فعلا حامد حدادی به مشکلی بر بخوره، همینطور که دولتمردان عزیز در فوتبال نتوانستند برای جواد نکونام که بهترین بازیکن حال حاضر فوتبال ایران هست مشکل خاصی درست کنند. به نظر من حامد حدادی علی رغم نیمکت نشینی، بهترین ورزشکار حال حاضر ایران محسوب میشه.

و در پایان تعدادی از نظرات جالب افراد مختلف در جهان در مورد این رویداد در facebook رو قرار میدم، زحمت ترجمه با خودتون.

- Casspi is the best

- war III?:D

- peace bro!!! :D

- The ass of that Iranian Player will be whopped big time when he return to IRAN

- Terrorist!!!!

- this prove why the sport is so important inn our life..like it !

- What a shame it is!

- viva hamed hadadiiiiiiii

- Lets not be racists shall we?

- make peace not war :)

- basketball can unite us all

- lol they dont seem to be best friends :)

- yeahh thats it we dont have any problem with them,, thx hamed, god bless iranian

- Haddadi is going to get shot in the kneecaps by the same guys who were killing election protestors in the streets by motorcycle driveby shootings when he returns to Iran, thus ending his basketball career and turning him into a political exile and dissident, like the Shah. Good photo op though, but sports never trumps politics, just ask '72 munich or '80 Moscow, or '84 Los Angeles, or Ouday Huessein and the Iraqi national soccor team, or the political exile of the Iranian national soccer team of this year.

- go casspi. and well done haddadi

- HAHAHAHA i laughed for a minute when i saw that white short bald fat guy in the middle HAHAHA hes just standing there HAHAHA he looks so damn funny!!!!!!HAHAHAHAHAHA!!!

- Stop with Racism.

- hope this will be a start for 2 country to make peace.......

- With all the war and other negativity between these two countries I totally get why this moment touched them ,,,,like the picture "states" sometimes its bigger than The Game.

- Hamed Haddadi is the best ! yes Haddadi you'll be the best one day, soon ! inshALLAH

- Casspi and Haddadi are proof that we can co-exist. If on the basketball court then why not in the real world?

- as we all can see.. everything can happen...........

- casspi is just a trash.,, he will see, when dey face d wade and the miami heat., he get schooled!! he's even lucky he got to nba!! haha

- Lets go casspi we love you in israel and you give pride to all israel אללה כספי אתה מלך !

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

پول ما رو پس بدين!


اهالي يك شهر كوچك در برزيل براي اولين بار يك فيلم سينمايي ديدند؛ اونم در ورزشگاه شهرشون؛ چون اين شهر 5هزار نفري اصلاً سالن سينما ندارد ولي ورزشگاه دارد. خلاصه حدود نصف جمعيت شهر يعني 2 هزار نفر دريك شب تابستاني گرم به ورزشگاه رفتند و فيلم رو ديدند.

لابد چون آشنايي با فضاي سينما نداشتند وسط فيلم موج مكزيكي مي رفتند و اولش هم تا اسم بازيگرها را مي ديدند، نعره مي زدند: شيره!

با توجه به  اون اوضاع ، به احتمال زياد تماشاچي هاي فيلم وسط كار از اين جور شعارها مي دادند:

*كارگردان حيا كن/نيمكتو زود رها كن

*اسكار دقت كن

*واي! واي! واي! اي بتمن! حمله! حمله

*نه بالوود، نه هالوود/ فقط فيلماي مسعود (ده نمكي)

*بيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييب (بوق سانسور)

*پول ما رو پس بدين! زود باشين! زود باشين!

*اسپيلبرگ يادت باشه/ آق فرج(سلحشور) سرورته

* اين فيلم نبود، دسته هونگ بود

*اسكار نمي ديم بهشون/ آفتابه ميديم بهشون

*ما كه رفتيم خونمون/ بازيگر، تنها بمون

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

امسال

لطفا در بعضی عکسها به مچ دست حامد حدادی دقت کنید ! برای دیدن بقیه عکسها به ادامه مطلب برید .


۱۳۸۸ مهر ۱, چهارشنبه

دوئل ‌كروبی و موسوی!

شهرام شكیبا در روزنامه خبر نوشت:

 خبرگزاری محترم ایرنا در گزارشی درباره نحوه برخورد تظاهركنندگان با موسوی و كروبی نوشت: «مردم به خودروی میرحسین در راهپیمایی آسیب زدند». و نوشت: «محافظ كروبی گاز اشك‌آور پرت كرد».
اگر اوضاع همین‌طور پیش برود احتمالاً گزارش ایرنا در چهار سال آینده از راهپیمایی‌های روز قدس چنین خواهد بود.

سال اول
میرحسین موسوی كه با خودروی شخصی‌اش در میان تظاهركنندگان حضور پیدا كرده بود تا با خودرو به آنها بزند، وقتی دید موفق نمی‌شود با پراید از روی مردم رد بشود، دستی خودروش را كشید. كتش را
در آورد و با قفل فرمان به جان تظاهركنندگان افتاد. مهدی كروبی هم نعلینش را در آورده بود و با آن توی دهن یك یك تظاهركنندگان می‌زد.

سال دوم
میرحسین موسوی كه طی سال گذشته به فراگیری فنون رزمی فول‌كنتاكت جوجیتسو پرداخته در روز قدس با قمه به میان تظاهركنندگان آمد و همه را خط خطی كرد. كروبی هم پول‌هایی را كه از شهرام جزایری گرفته بود به راكی و بروس‌لی و ترمیناتور و فرانكی و جومونگ داده بود و آنها را برای دعوا با خودش به تظاهرات آورده بود. اگر بچه‌های پایین نبودند، اوضاع خیلی خراب‌تر از این كه هست می‌شد.

سال سوم
میرحسین موسوی و مهدی كروبی كه در سال گذشته با استفاده از انواع سلاح‌های سرد و گرم و ولرم به صورت شبانه‌روزی به جان مردم افتاده‌اند و نصف بیشتر مردم حتی طرفداران خودشان را كشته‌اند، امسال نیز همزمان با روز قدس به میان تظاهركنندگان آمدند و طی یك اقدام ضد بشری، الباقی مردم ایران را هم كشتند، بعد با كمال خونسردی در حالی كه از نظر عمودی تا كمر در خون مردم بودند، به خانه‌هایشان برگشتند.

سال چهارم
دیروز همزمان با راهپیمایی روز قدس باز هم میرحسین موسوی و مهدی كروبی به خیابان‌های شهر آمدند. این دو در حالی كه تا دندان مسلح بودند در میدان انقلاب یكدیگر را ملاقات كردند. شهر خالی از سكنه را سكوتی محض فرا‌گرفته بود. باد خس و خاشاك را با زوزه‌ای عجیب جا به جا می‌كرد. یك بوته خشك خار در طول خیابان روی زمین قل می‌خورد. آن دو اسب‌هایشان را جلوی كافه بسته بودند و حالا در چشمان هم نگاه می‌كردند. باد تابلوی كافه را تكان می‌داد و صدای جیر جیر یكنواختی به گوش می‌رسید. این صدا در موسیقی «خوب، بد، زشت» ساخته انیور موریكونه گم می‌شد. هیچ كدام از دو مرد مسلح تكان نمی‌خوردند. سگ لاغر لنگی زوزه كشان از كنار آن دو گذشت و دور شد. آنها هنوز به هم چشم دوخته بودند.
كروبی: هی! میرحسین واسه چی اومدی توی خیابون؟
موسوی: ببین میتی! صد دفه گفتم تو باید از سر راه من بری كنار!
كروبی: هه! بشین بینیم بابا! تكون بخوری سوراخ سوراخت می‌كنم.
موسوی: اگه راست می‌گی اسلحه را كنار بذار. مث مرد بجنگ.
كروبی: باشه.
هر دو مرد سلاح‌هایشان را كنار می‌گذارند. هر كدام به اندازه یك وانت نیسان سلاح بغل دستشان تلنبار می‌كنند.
بعد به جان هم می‌افتند. گرد و خاك بلند می‌شود. دیگر نمی‌شود چیزی دید.

خدا این خبرگزاریهای دولتی رو برای ما حفظ کنه . حقا که بعضی از خبرهاشون مرغ پخته داخل قابلمه رو هم به خنده میندازه! نمیدونم چه افرادی میتونند اخبار رو از زبان این خبرگزاریها پیگیری کنن ؟ پاسخ: احتمالا همون افرادی که رسانه میلی رو مرجع اخبار خودشون قرار میدن (IRIB دوستها !)

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

شغل سخت

من قبلاً مجری تلویزیون بودم. چند روزی است دوباره این کار را شروع
کرده‌ام. به نظرم باید دستمزدم را چند برابر کنند. کار خیلی سخت شده است.
حتی اگر مجری برنامه آشپزی هم باشی، هزار جور گرفتاری داری. اگر کوکوی
سیب‌زمینی درس بدهی، مردم توی خیابان می‌گویند: «عجب!‌ حالا کارت به جایی
رسیده که به احمدی‌نژاد طعنه می‌زنی!» اگر
پختن کوکوی سبزی را به مردم یاد
بدهی، مردم توی خیابان می‌گویند: «تو که طرفدار موسوی و سبزها هستی، توی
تلویزیون چه‌کار می‌کنی؟!»


کاپشن بپوشی، حامی دولت می‌شوی. کت مخمل بپوشی، می‌شوی طرفدار انقلاب
مخملی. انگشتر فیروزه دستت کنی، می‌شوی طرفدار رضایی. خاطره از مادربزرگت
بگویی، می‌شوی طرفدار کروبی.
این چه اوضاع و احوالی است، نمی‌دانم. خلاصه که از دست قضاوت‌های عجیب و
غریب مردم، مجری‌گری تلویزیون سخت‌تر شده است از جوشکاری زیر آب.

منبع : نوروز نیوز

۱۳۸۸ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

ابتکار موهن چینی

سحام نیوز: انگار چيني ها پس از كشتار ترك هاي مسلمان كشور خودشان، تصميم گرفته اند به مقدسات مردم مسلمان ايران هم به موهن ترين شكل ممكن حمله كنند .

تا قبل از اين Made In China حتی به تسبیح ها و جانمازهاي ايرانيان رسيده بود و حالا كلمه "الله" و عبارت مقدس مسلمانان يعني "بسم الله الرحمن الرحيم" را به قسمت پشت شلوارهای ايرانيان برده اند و عجب آنكه برخي مدعيان كه پيشتر در اعتراض به عبارت كوكاكولاي برعكس شده كفن پوش به خيابان ها مي ريختند و در جهت تحريم كوكاكولا و نستله حركت مي كردند و هم در برابر كشتار مسلمانان چين سكوت كرده اند و هم در برابر اين توهين آشكار.

اين شلوارهاي جين زنانه در فروشگاه هاي افسريه، حوالي خيابان هاي اول و دوم به قيمت 21 هزارتومان در حراجي به فروش مي رسند.

اكثر خريداران هم به نوشتار پشت جيب شلوار توجه نمي كنند و صرفا به خاطر قيمت و دوخت شلوار ان را خريداري مي كنند. فروشنده هم اطلاعات چنداني در خصوص محل خريد شلوارها و ... ارايه نمي دهد. البته برخي از خريداران به دليل عبارت پشت شلوار از خريد آن امتناع مي كنند.

به تصوير اين شلوارهاي جين چيني كه به تازگي به بازار ايران وارد شدند نگاه كنيد، عبارت "بسم الله الرحمن الرحيم" كه "الله" آن دوبار تكرار شده است، روي جيب هاي عقب اين شلوارهاست و يك بسم الله هم برعكس نوشته شده است.

در مكتب اسلام براي كلمه الله حرمت قائل شده اند. به طوري كه حتي براي دست زدن به خط و نوشته آن بايد وضو داشت و... و حالا درست در قسمت نشيمنگاه اين شلوارها اين كلمه گلدوزي شده و بدتر ان که در تهران - که خیلی ها دوست دارند ان را ام القرای جهان اسلام بنامند - به فروش می رسد!

با توجه به اينكه اين شلوارها تازه به كشور وارد شدند، هنوز تعدادشان مشخص نيست ولي به دليل آنكه در مارك داخلي شلوارها، عبارت "Made In P.R.C" مخفف عبارت "People Republic of China" به معني جمهوری خلق چین درج شده است، به نظر مي رسد تكذيب مليت اين كالاهاي موهن و تازه وارد براي مسئولان كمي مشكل شود.

تا پيش از اين واردات پرتقال اسرائيلي توطئه برخي عناصر نامعلوم اعلام شد، واردات سيب از امريكا در هاله اي از ابهام باقي ماند، اما ديگر مارك داخلي اين شلوارها را نمي توان انكار كرد. مگر اينكه مسئولان مدعي شوند اين شلوارها در داخل توليد شده است، كه منطقا، با توجه به عقبه مذهبي مردم ايران، كمتر توليد كننده اي فرض به تعمد، جرات چنين اهانتي را دارد. يا اينكه بايد گفته شود پك اين شلوارها در بين راه باز شده و داخل‌انها مارك چيني درج شده است (مثل توجيهي كه براي واردات پرتقال اسرائيلي آورده شد)

I Hate IRIB

.....

كروبي در ادامه اين گفت و گو با تاكيد بر اينكه چنانچه اين روند ادامه پيدا كند مسائل ديگري را صريح تر از گذشته مطرح خواهد كرد به بيان واقعيت ماجراي ترانه موسوي پرداخت و تاكيد كرد :((من از پشت پرده اين ماجرا مي گويم تا ببينم كساني كه در مزمت دروغگويي صحبت مي كنند برآشفته خواهند شد ؟ و در برابر اين دورغ گويي موضع گيري كنند ؟))
وي ماجرا را چنین شرح داد :((مدتي پيش در سايت ها ،‌خبري منتشر شد مبني بر اينكه خانم ترانه موسوي به همراه تعدادي ديگر در حاشيه مراسم مسجد قبا ربوده شده است . مدتي بعد هرچند كه تعدادي از همان بازداشت شدگان آزاد شدند ولي ترانه موسوي آزاد نشد و سپس اعلام كردند كه خانواده اش بيايند و جنازه اش را تحويل بگيرند . در همان زمان به جاي آنكه تحقيقاتي درباره اين موضوع انجام شود ، در مقابل هياهوي رسانه هاي بيگانه برخي مسئولان در انديشه طراحي سناريويي براي به انحراف كشاندن اين موضوع در داخل و خارج بودند . بنابراين طراحان نابغه و مديراني دور انديش سناريويي را نوشتند . براي اجراي اين سناريو به وسيله فردي كه نام او را نمي برم متوجه شدند كه خانواده اي عروسي دارند به نام ترانه موسوي كه در كانادا زندگي مي كند و تنها نياز به آن بود كه به صحنه سازي بپردازنند و خانواده اين دختر را وادار به انجام مصاحبه اي كنند كه در ان بگويند دخترشان زنده است و در كانادا زندگي مي كند . پس چند نفر از افراد نظامي ،‌انتظامي و اطلاعاتي كه چهره هايي شناخته شده هستند به منزل اين خانواده محترم و شريف مي روند و خطاب به خانواده مي گويند كه ترانه موسوي دچار سانحه سوختگي شده و براي انكه معلوم شود اين عروس انها هست يا خير بيايند و جنازه اش را تحويل بگيرند . در همين هنگام پدرخانواده مي گويد كه عروس ما در ايران زندگي نمي كند و چون بزرگان خانه اهل سياست نبوده و چهره هاي علمي هستند بسيار ساده به اين موضوع نگاه كردند . در همين حال پدر خانواده به پسرش كه يكي از چهره هاي علمي و سياسي است تلفن مي كند و مي گويد كه چنين ماجرايي روي داده و شماره تلفن ديگر پسرش (شوهر ترانه) را مي خواهد كه فرزندش به او مي گويد برادرش براي انكه بداند موضوع از چه قرار است به كانادا رفته و هنوز نرسيده كه بتوانند با او تماس بگيرند . در همين حال مادر متوجه مي شود كه چنين اتفاقي افتاده و از حال مي رود و به بيمارستان منتقل مي شود . پدر خانواده وقتي كه متوجه مي شود قضيه جدي است براي بار دوم با پسرش تماس مي گيرد كه او متوجه مي شود قضيه بيخ پيدا كرده و بنابراين خود را شتاب زده به منزل مي رساند . او مشاهده مي كند كه چند نفري در خانه حضور دارند كه برخي از انها از چهره هايي هستند كه در دوران دفاع مقدس حضور داشته اند كه اين موضوع مرا به ياد سخني از شهيد حميد باكري مي اندازد كه مي گفت :‌" اي كاش ما درجبهه ها به شهادت برسيم زيرا اگر مانديدم معلوم نيست كه چه بلايي بر سرمان آيد و جز چه جمعيتي باشيم " اين آقا كه داراي آگاهي سياسي بود هنگامي كه با اين افراد صحبت مي كند مي گويد كه نزد من اين حرف ها را نزنيد چرا كه من مي دانم اصل قضيه چيست و حتي اين اصطلاح را به كار مي برد كه پيش كولي ملق نزنيد . آن افراد نيز چون متوجه آگاهي اين فرد مي شوند از اين جهت با او صحبت مي كنند كه براي حفظ نظام و در مقابله با جنجال سازي هاي رسانه هاي بيگانه به صلاح است كه با انها همكاري كنند . در همان حال اعضاي خانواده گفته اند كه شما از ما چه مي خواهيد آنها مي گويند كه شما در مقابل دوربين قرار بگيريد و بگوييد كه ترانه زنده است . برادر شوهر ترانه ابتدا مخالفت مي كند و مي گويد كه اصل اين قضيه صحيح نيست و از سوي ديگر ما هم تاحدودي چهره هايي شناخته شده هستيم و البته از انها پرسيده كه چنانچه چنين كاري انجام شود با ترانه واقعي چه كار خواهند كرد كه ان افراد گفته اند كه شما به اين كارها كاري نداشته باشيد و نگران نباشيد . همچنين اين خانواده گفته اند عكسي كه شما داريد عروس ما نيست كه انها مي گويند شما به اين كارها كاري نداشته باشيد . در همين حال برادر شوهر ترانه كه يكي از چهره هاي علمي و سياسي بوده است تحت تاثير قرار مي گيرد و می‌گوید: فكر مي كنيد كه با انجام چنين كاري در مقابل سوءاستفاده بيگانگان ايستادگي مي شود؟ و او پيشنهاد مي كند كه بروند و با پدر و مادر ترانه صحبت كنند. در همين حال اين افراد شماره تلفن منزل آنها را جويا مي شوند كه برادر شوهر ترانه مي گويد چون آنها منزلشان را تغيير داده اند ما شماره اي از انها نداريم و برادرم هم به مقصد نرسيده كه از او شماره بگيريم. پدر شوهر ترانه نيز مي گويد كه شايد حاج خانم (همسرش) شماره اي در اتاقش داشته باشد ولي بنابر اينكه همسرش به بيمارستان منتقل شده بود در اتاقش بسته بود و كليد نبود كه افراد حاضر تصميم مي گيرند كه در اتاق را بشكنند كه با ممانعت اعضاي خانواده رو به رو شده اند كه خطاب به اين افراد گفته اند شما برويد و ما خودمان سعي مي كنيم شماره تلفن انها را پيدا كنيم . ولي جالب توجه اينكه قبل از انكه اعضاي اين خانواده شماره تلفن پدر و مادر ترانه را پيدا كنند انها خودشان تلفن را پيدا مي كنند . در همين راستا برادر شوهر ترانه با پدر مادر وي تماس مي گيرد و مي گويد كه شما تنها تا اين اندازه صحبت كنيد و خطاب به اين آقايان مي گويد كه اين خانواده در جريان موضوع نيستند و در اين اندازه تنها با انها صحبت كنيد . چنين شد كه مادر و پدر ترانه موسوي در مقابل دوربين قرار گرفتند و گفتند كه دخترشان زنده است و در كانادا زندگي مي كند . البته بعد از اينكه اين خانواده متوجه شده اند كه اصل ماجرا چه بوده است بسيار ناراحت شده اند و مي خواستند كه ماجرا را بازگو كنند كه همين برادر شوهر ترانه به انها گفته كه حرفي نزنيد و گرنه سرنوشت شما معلوم نيست كه چه شود .))

.....

كروبي افزود :‌((همان شبي كه فيلمي درباره ترانه موسوي از تلويزيون پخش مي شد من قبل از انكه در جريان اصل ماجرا قرار گيرم تحت تاثير قرار گرفتم ولي همان شب به مراسم عروسي رفتم كه در آن مراسم جواني نزد من آمد و گفت آيا اينها فكر مي كنند كه مردم نمي دانند چند تا ترانه موسوي در ايران وجود دارد و من از اين حرف متعجب شدم و با خود گفتم من با اين سن و سال و تجربه اي كه دارم به موضوع شك كردم ولي اين جوان اصلا شك هم نكرده است .))
وي با اشاره به موثق بودن منبعي كه جزئيات ماجراي ترانه موسوي را به وي منتقل كرده است گفت :((‌مي دانم كه آنها از چه طريقي اين ترانه موسوي را پيدا كرده اند و منبع خبر نيز موثق است وا گر لازم باشد در اين باره صريح تر صحبت مي كنم تا مشخص شود كه نقش افراد تا چه اندازه بوده است .))

.....

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

چهلمین روز

بهانه بسيار است براي نماندن

بهانه بسيار است براي از تو گفتن

بهانه بسيار است براي ...

بهانه بسيار دارم ولي ...

هيچ كس بهانه هايم را بزرگ نمي داند

 هيچ كس بهانه هايم را دليل نماندن و خواستن و از تو گفتن و ...... نمي داند

ولي من همچنان از تو مي خوانم

دلم همچنان بهانه تو را مي گيرد

. تو بگو با آن چه كنم

۱۳۸۸ تیر ۲۶, جمعه

مرغ صداسیما مرغ است !

یکی از دوستان خوبم ایمیلی برام فرستاد که باز هم حال منو دگرگون کرد ، به حدی که مجددا نتونستم جلوی سکوت این چند وقت خودم پیرامون حوادث اخیر (حداقل در وبلاگ) رو بگیرم . دوباره همون حسی به من دست داد که ساعت 1 بامداد یکشنبه 88/03/31 بهم دست داده بود . متن ایمیل این بود :

نمودار آماري پخش چهار خبر مربوط به کشته شدن ندا آقاسلطان ، کشته شدن مبارز چچني
توسط روسيه ، کشته شدن 140 نفر در چين و کشته شدن زن محجبه مصري در آلمان در چهار بخش خبري
صدا و سيما حاکي از آن است که صدا و سيما در هفته اول وقوع اين حوادث
اقدام به پخش:

- 140 بار خبر شهادت زن محجبه مصري ،

- 8 بار خبر کشته شدن 140 نفر مسلمان در چين توسط پليس ،

- 5 بار پخش خبر شهادت مبارز چچني توسط روسيه ،

- و در نهايت 3 بار پخش خبر کشته شدن ندا آقاسلطان کرده است .

می خوام این ایمیل رو در بدبینانه ترین حالت بررسی کنم ، یعنی با فرض اینکه خبر این ایمیل دروغه شروع می کنم . هیچ جامعه آماری دور و برم نیست (باز هم در بدبینانه ترین حالت اینکه به دیگران اعتماد ندارم) ، بنابراین خودم رو به عنوان یک نمونه در نظر می گیرم (و در این مورد فقط خودم و خدا و کسانی که منو می شناسند میدونن که راست میگم یا دروغ) . حتی اگه بی اعتمادیم به صدا و سیمای ج.ا.ا بعد از انتخابات ربط ندم ، میدونم (و خدا و کسانی که منو میشناسند هم میدونن) که در این یک ماه به علت مشغول بودن به درس یا بهتر بگم درگیر بودن به استرس درس ، مدت زمانی که در این یکماه تلویزیون ج.ا.ا رو نگاه کردم در مقایسه با مدت مشابه قبل اون به نصف (باز هم بدبینانه) کاهش یافت .

خلاصه : من یک نمونه آماریم --> از 22 خرداد تا 22 تیر خیلی کم تلویزیون نگاه کردم .

حالا میخوام خودمو بررسی کنم که اون چهار خبر ایمیل رو چند بار از تلویزیون ج.ا.ا شنیدم :

- مصری : بیشتر دفعاتی که شبکه خبر نگاه می کردم ، زیرنویس خبری شبکه خبر مربوط به این اتفاق بود . چندین بار هم در بخش های مختلف خبری دیگه . در مجموع حدود 20 بار (البته بدبینانه)

- چینی : یک بار در یک برنامه تلویزیونی (این شبها) به طور مفصل . در مجموع 1 بار (خیلی بدبینانه چون یکی دو بار دیگه هم شنیدم اما چون به خاطر نمی آورم که از کجا بود ، محاسبه نمیکنم)

- روسی یا چچنی : اصلا نشنیدم .

ایرانی : یکبار ساعت 22:15 در گزارشی از اخبار شبانگاهی ، روز تعطیل جمعه ، شش روز بعد اون حادثه ، و صد البته کاملا بدبینانه و مشکوک که از عنوان گزارش هم معلوم بود که چقدر بدبینانه بررسی شد : ماجرای مرگ مشکوک خانم ندا آقاسلطان .

در هر چهار مورد همه مسلمان بودند . یک نفر ایرانی بود و بقیه غیر ایرانی . کلیپ متاثر کننده کشته شدن یک نفر موجود است ، اما کلیپ کشته شدن بقیه موجود نیست . بقیه که غیر ایرانی بودند در داخل ایران (که نه سر پیاز بود و نه ته پیاز) شهید خوانده شدند ، اما کشته شدن فردی که داخل ایران (به عنوان منبع ماجرا) بود به عنوان مرگ مشکوک یاد شد . رسانه های داخلی کشورهای آلمان و مصر و چین و روسیه و رسانه های کشورهای خارجی مثل ایران به اون سه حادثه پرداختند ، اما رسانه های داخلی ایران به حادثه ای که در داخل کشور خودشون اتفاق افتاده بود ... الف) نپرداختند    ب) به آنها اجازه ندادند به این موضوع بپردازند .

(هر کدام رو که دوست دارید انتخاب کنید)

به راستی ، مرغ همسایه غاز است ؟!


۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

ندا

این مدتی که ایام امتحانات من بود کلی اتفاق ریز و درشت افتاد، از ورود یک نمونه آنفولانزای خوکی گرفته تا اعلام حکم اعدام شهلا جاهد . جاری شدن سیل تو خلخال ، صرف فعل جام جهانی Bye Bye به دست برو بچه های تیم ملی فوتبال، درگذشت آقای سلطان زاده رئیس بخش عمومی دانشگاه بنده، همچنین فوت پروین سلیمانی (بازیگر) و میهن بزرگی (دوبلور) و دیوید کارادین 73 ساله (بازیگر نقش بیلی در فیلم بیل را بکش) ، افتادن بنده در درس اصول مدارهای مخابراتی ، شکسته شدن آرنج هیلاری کلینتون ، جوان مرگ شدن پیرترین مرد جهان در 113 سالگی ، کشف یک لانه فساد توسط امیر کاریزماتیک و نفوذ به آن توسط حمید خطر و وحید بهار : و نظارت مجتبی (موسی کو تقی) ! بی سرانجامی شکایت وارثان جی.آر.تالکین علیه شرکت فیلم سازی نیولاین که سهمشون رو از سود زیاد سه گانه ارباب حلقه ها خواسته بودند و احاطه کردن گرد وغبار در اکثر استانهای کشور...  و چندین خبر ریز و درشت دیگه که همگی تحت الشعاع سه خبر زیر قرار گرفت :


1- اولیش به خودم مربوطه ، لطفا اصرار نکنید شما را در جریان اون قرار بدم (بی ربط به تقلب نیست) .


2- مرگ مایکل جکسون رکوردار بیشترین جایزه گرمی ، پرفروش ترین البوم موسیقی و داشتن بیشترین تک اهنگ های شماره یک و به گفته بسیاری تاثیر گذارترین خواننده پاپ


3- فوت شدن خانم ندا آقا سلطان : ماجرا بر می گردد به 30 خرداد روزی که ایشون تیر خورد و کلیپ آن نیز در فاصله کمتر از یک روز منتشر شد . پس از آن نظرهای مختلفی در این باره بیان شد . اما چیزی که در این فیلم مشخص بود این بود که در یک محل نه چندان شلوغ (که بعدها معلوم شد در محدوده یکی از کوچه های امیرآباد تهران بوده) گلوله ای به ایشون که در اون محل حضور داشته می خورد و ...



ایران در برابر ایران ، این تیتر رو مجله تایم روی جلدش آورده. اونها دوست داران ایران ما رو اینطوری ببینند و نشون بدن چطور به اینجا رسیدیم.  چی شد که این بلا سر خونمون آمد ؟ چرا ظرف  دو سه  هفته اون شور و اشتیاق ، اون اتحاد و هیجان ها و رقابتهای سیاسی ، به این تصویرها و کلیپ های غم انگیز منجر شد ؟ تصاویری که دل هر ایرانی ، نه بهتره بگم دل هر ایرانی رئوفی رو می سوزوند .

دلم ولاسه اون آرامش و اون اتحاد که فعلا نیست تنگ شده ...

۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

عالمي از عالم ديگر

 يك كليشه در مورد ما ايراني ها هست كه ما مرده پرستيم. نمي دونم اين كليشه در مورد ديگران چقدر صدق مي كنه، اما فكر كنم در مورد من يكي صادق. چون كه چند روز پيش كه خبر فوت آيت ا... بهجت (عجب نامي، بهجت!) و از تلويزيون شنيدم باز به ياد اين مرد بزرگوار افتادم، از سال دوم دبيرستان كه يكي از دوستانم توضيح المسائل ايشون و با نام رساله علميه به من داد ديگه به يادشون نيافتادم.


ايشون هميشه خلوت و انزوايشون و را به حضور در رسانه ها و سياست ترجيح داد...


با آنكه صورت چندان جذابي نداشت اما، قلب رئوف، خلق بي مثالش همه رو مجذوب مي كرد. مي گن هر كس فقط يك بار ايشون رو فقط يك بار از نزديك تماشا كرده اين جمله بالا رو قبول داره. . او يك روحاني دانشمند بود ،و عارفانه زندگي كرد و رفت. كسي كه جاي خاليش هيچ گاه پر نخواهد شد. عالمي كه عالم هستي را دگرگون مي ديد و با همه علمش، عالم خودش رو داشت رو داشت و به آن عمل كرد.


پايگاه اطلاع رساني آيت ا... بهجت. اگر اگر سر زديد حتماً سفارش ها شون و به جوانان در مورد امام زمان را بخوانيد. www.mtb.ir

۱۳۸۸ خرداد ۳۱, یکشنبه

سرخ ...

(دو نفر بهش کمک می کنند روی زمین بخوابه)

تیر خورده ...

یکی بیاد اینو سوار کنه ببره ...

نترس ... نترس ... نترس ... ندا جان نترس ...

(چشماش به سمت راست میره ... خون از دهان و بینی اش خارج میشه)

فشار بده روشو ... فشار بده روشو ...

ندا نترس ...

یا خدا ... وای ...

ندا نترس ... ندا نترس ... ندا نترس ...

وای ی ی ی ...

روشو فشار بده ...

وای ... وای ...

ندا نترس ...

وای ...

ندا ... ندا بمون ... ندا بمون ...

دیوزه ...

فشار بده روشو ...

(زیر سرش پر خونه)

ندا بمون ... ندا بمون ... بمون ...

باز کن باز کن ... دهنشو باز کن ...

بمون ...

یوسف ...

دهنشو باز کن ...

بمون ...

(دیگه صورتش دیده نمیشه ... فقط سرخی ...)

بد جنس ...

۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه

Pride & Prejudice

        پيش از من و تو بسيار بودند و نقش بستند
                                                                   ديـــوار زنـــدگي را زيـــن گــــونه يادگـــاران

      ويــن نغمــه محـبت بعــد از مــن و تو مانـــد                                                                          
                                                                   تا در زمـــانه باقـي است آواز بــاد و بــاران

- تقدیم به جین اوستن خالق شاهکار غرور و تعصب


۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

چهارشنبه ديرتر بخوابيد

  چهارشنبه
اين هفته ديرتر بخوابيد: اصلاً نخوابيد؛ يك شب نخوابيدن يا ديرخوابيدن تا به حال
هيچ كس را نكشته است. بعد از اين چهارشنبه شب، يك عمر فرصت داريم كه بخوابيم و اين
بي خوابي را جبران كنيم. اما يادتون باشه براي تماشاي چنين بازي رويايي اي، شايد
هيچ فرصت ديگري نداشته باشيم. بارسلونا و منچستر يونايتد در سالي كه گذشت، بهترين
بازي هاي فوتبال در سطح جهان را ارئه كرده اند و باور كنيد جمع شدن اين همه
فوتبال- به معناي واقعي فوتبال- در يك 90 دقيقه، ديگر معلوم نيست كي و كجا دست
بده. آيا ان قدر زنده مي مونيم كه دوباره چنين تيم هاي كامل و بي نقصي ظهور كنند و
دوباره در يك بازي مهم به هم برسند؟ اگر طرفدار منچستر  و بارسلونا هم نباشيم نبايد بخوابيم.



اين فينال رويايي است. آلكس
فرگوسن اول فصل- موقعي كه هنوز بارسا و منچستر مثل الانشان نشده بودند- به
خبرنگارها گفته بود كه خواب ديده در فينال به بارسا مي رسند و بهترين بازي عمرشان
را مي كنند. رويا تا اينجا تعبير شده. براي باقي رويا، فقط بايد چهارشنبه شب
نخوابيم.











پس
چهارشنبه اين هفته ديرتر بخوابيد: اصلاً نخوابید .





۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۳, چهارشنبه

کلاغ پر ، رکسانا پر

دولت نهم واقعا دولت شگفتی هاست . رکسانا صابری خبر نگار ایرانی الاصل مقیم آمریکا که به جرم جاسوسی به هشت سال زندان محکوم شده بود این هفته آزاد شد .

چندی پیش پدر رکسانا به پیشنهاد کاخ سفید از او خواسته بود دست به اعتصاب غذایی بزند و این امر باعث آزادی او شد .


از همین جا این افتخار بزرگ را به دستگاه قضایی و جناب رئیس جمهور محبوب تبریک می گوییم هر چی باشه رکسانا جان از بچه های همین آب و خاکه . از همین جا آرزو میکنم به رکسانا جان کنار سواحل میامی خوش بگذره و راحت به ریش ما بخنده .

Fatima is Fatima

کلاس پنجم(دبیرستان) که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود ، آن هم به سه دليل ؛ اول آنکه کچل بود ، دوم اينکه سيگار مي کشيد و سوم - که از همه تهوع آورتر بود - اينکه در آن سن و سال ، زن داشت ...! چند سالي گذشت . يک روز که با همسرم ازخيابان مي گذشتيم ، آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حاليکه خودم زن داشتم ، سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم .


این شاید یکی از دلنشین ترین جمله های شریعتی باشه که من تا حالا شنیدم ، ولی انصافا کی تونسته شریعتی رو بشناسه . تنها چیزی که ازش میدونم منحصر می شه به اسم دو کتاب "کویر" و "فاطمه فاطمه است" . اخه شاید ممکن بود تو کنکور سوال بیاد که نویسنده از یاد رفته این کتابا کیه .



 علی اگه من ایرونی نتونستم تو رو خوب بشناسم بچه های فرانسه این شانسو دارن که سعی کنن شاید تونستن . اولین ترجمه ی فرانسوی کتاب "فاطمه فاطمه است" این هفته پشت ویترین کتاب فروشی های نانت و موناکو و پاریس رفت تا بچه های فرانسه هم شانس خودشونو امتحان کنن .


 آن روز که همه به دنبال چشم زيبا هستند ، تو به دنبال نگاه زيبا باش .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سه‌شنبه

پی افکندم از نظم کاخی بلند

وقتی خبر نصب مجسمه فردوسی در بزرگترین دانشگاه جهان یعنی اکسفورد رو شنیدم یاد جمله معروف این شاعر اساطیری افتادم : پی افکندم از نظم کاخی بلند . برو بچه های سیم کش از همین جا از زحمات جناب موحدیان سفیر با کفایت ایران در انگلیس تشکر می کنن و این اقدام رو به فال نیک می گیرن .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

ابدی ابدی شد



در مراسم تشیع پيکر هنرمند بدلکار پيمان ابدي ، طراح و مجري صحنه‌هاي اکشن جمعي از هنرمندان سينما همچون محمد رضا گلزار ، رضا کيانيان به همراه کارگردانان و بدلکاران عرصه سينما و تلويزيون حضور داشتند . همچنين حسينعلي فلاح ليالستاني ، ميرمحمد تجدد ، داود خليلي ، ذبيح ذبيح‌پور ، عليرضا فتحي ، باران کوثري ، شقايق دهقان ، سيامک انصاري ، پژمان بازغي ، برادران بنفشه‌خواه به همراه جمعي ديگر از هنرمندان در مراسم تشييع پيکر پيمان ابدي شرکت داشتند .
در اين مراسم اعضاي گروه "يدلکاري ابدي" در حالي که لباس هاي متحدالشکل به تن داشتند، از مقابل در خانه سينما تا داخل حياط در صفي منظم ايستاده بودند.
"بابک باقري " يکي از شاگردان ابدي با تشکر و قدرداني از شرکت کنندگان در مراسم تشييع پيکر پيمان ابدي در مورد صفت هاي اخلاقي اين هنرمند جوان سخناني گفت . وي افزود : پيمان ابدي با يک هدف وارد ايران شد و آن اين‌که بتواند سينماي اکشن ايران را متحول کند. او نهايت تلاشش را انجام داد تا قدمي براي تحول اکشن سينماي ايران بردارد و حتي جانش را هم در اين راه از دست داد . باقري ياداور شد که اين هنرمند همانند نام خانوادگي‌اش ابدي و جاوداني شد.
همچنين گروه کارگرداني اخرين فيلم " پيمان ابدي " نيز در اين مراسم با ارايه سخناني از درگذشت اين هنرمند ابراز تاسف کردند .
پيمان ابدي روز چهارشنبه هفته گذشته بر اثر حادثه در سر صحنه‌ي تله فيلمي با عنوان " چشم هاي نامحسوس " در شش کيلومتري جاده کن جان باخت . وي در اين فيلم تلويزيوني بدلکار بهمن دان محسوب مي‌شد و در هنگامي که مشغول اجراي حرکات نمايشي در يک اتوبوس بود دچار حادثه شد . اتوبوس پس از واژگوني منفجر شد و اين هنرمند بدلکار نيز در اين حادثه جان خود را از دست داد .
شادوران ابدي از بدلکاران سريال " هشدار براي کبرا (11) " در آلمان بوده است که در سال 1385 پس از سفر و اقامت به ايران ، به آموزش افرادي به عنوان مجريان بخش اکشن فيلم‌ها و سريال‌ها پرداخت. وي در سال 1351 در محله يوسف اباد تهران متولد شد و عضو گروه "اکشن کانسرت" يکي از 4 تيم مهم بدلکاري در شهر کلن المان بود. وي به زبان هاي الماني ، ايتاليايي ، اسپانيولي و انگليسي تسلط داشت .

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه

فاطمه


منصف ترین فینال دنیا !

بحث فنی بازی به کنار ، من میخوام الان که خیلی ها خوابند ، در مورد وقایعی از این بازی قشنگ بگم که از دید خودم برجسته بود :

- یک برنامه مسخره در مورد انتخابات که ظاهرا از ساعت 11 شب شروع شده بود . این برنامه تا ساعت 11:10 ادامه داشت . حالا وقتشه که گزارش ورزشی شروع بشه و سوالات رضا جاودانی از کارشناس برنامه . اما نه ، یک چیز مهم رو فراموش کردید : آگهی بازرگانی ! مگه میشه آگهی پخش نشه ؟ این آگهی ها پخش میشه . ساعت از 11:15 میگذره . تیراژ ناتمام گزارش ورزشی ، و در پی اون حرف های تند جاودانی . تلویزیون ایران تازه موقعی بازی رو پخش میکنه که ثانیه هایی از بازی گذشته . شما بگین ، غیر از ایران تو کدام کشور این اتفاق میفته ؟ یعنی واقعا میشه ؟ یاد بازی رفت منچستر و پورتو افتادم که 15 دقیقه ابتدایی بازی به علت مجموعه مسخره جومونگ پخش نشد و اتفاقا در همان دقایق 2 گل رد و بدل شد ، و باز هم چنین چیزی فقط در تلویزیون ایران میفته !

- این مهمترین بخش بازی از دید منه : اگه خوب دقت می کردید متوجه می شدید که وقتی بازی به سمت چپ زمین (از تلویزیون) و سمت چپ دروازه سمت چپ زمین!(باز هم از تلویزیون!) میرسید ، هر چند بازی در جریان بود و دوربینها به سمت تماشاچی ها نمیرفت (با توجه به اینکه بیشترین سانسورها روی همین تماشاچیان بخت برگشته صورت میگیره) ، می دیدید که تلویزیون ایران یک چیزی رو سانسور میکنه . این سانسورها در بعضی از مواقع بسیار پی در پی و آزار دهنده بود . اما چه چیزی سانسور میشد ؟ در نیمه اول در یکی از نماهای بسته از همان قسمت زمین (که ذکر شد !) پرچمی از اسرائیل دیده شد . من باقی متن رو سه نقطه میزارم تا خودتون نتیجه بگیرید ...

- فردوسی پور به درستی از کارشناسان نقل قول میکرد : اتوبوس چلسی واقعا موفق بود و فقط در شرایطی میشد دروازه چلسی رو باز کرد که یا توپی بر روی دروازه سانتر بشه (هر چند بارسا بازیکن سرزن نداشت) و یا شوتی به سمت دروازه شلیک بشه . و خب فقط یک شوت در چارچوب دروازه چلسی بود که اونم در حساس ترین لحظات ممکن گل شد .

- وقتی پیتر چک در ثانیه های آخر بازی برای کمک به سایر بازیکنان به دروازه بارسا نزدیک میشد ، من هم در همون لحظه به این فکر می کردم که در این مواقع دروازه بانها برای سر زدن از ضربات ارسالی به جلو میان ، اما پیتر چک با اون محافظش چطور میتونه ضربه سر بزنه ؟! جالب اینجا بود که دقیقا چک ضربه سر زد !

- من اگه جای بالاک بودم به احتمال زیاد یک مشت توی شکم داور میزدم !

- داور بازی که به شدت اضافه وزن داشت . وقتی بازی تمام شد عده ای برای محافظت از داور وارد زمین بازی شدند . یکی از این محافظان دست شکیل اونیل رو از پشت می بست ! وقتی دیدم جان تری با آرامش هر چه تمام تر و بصورت کاملا ملایم با داور حرف میزد ، نتونستم جلوی خنده ام رو بگیرم !

- من در آخر بازی متوجه شلوار کوتاه محصص شدم ! دیدن پاچه های کوتاه آقای محصص و جورابهای ایشون هم خنده دار بود !

- کم تر فینالی بوده که بهترین تیم ها در اون حضور داشتن . به گذشته نگاه کنید ، چه در رده ملی و چه در رده باشگاهی . کدوم فینالی بوده که بهترین تیم های اون دوره زمانی (نمیگم تیم هایی که حقشون بوده) در اون حضور داشتن . من که چیزی یادم نمیاد ، از گذشته های دور هم چیزی ندیدم . اما مطمئنا از یک کارشناس فوتبال بپرسید بهترین تیم های باشگاهی در این فصل کدام بودند ، مسلما اول از بارسلونا و بعد از منچستر یونایتد یاد میکنه ، در این شک نداشته باشید . لطفا مقداری انصاف داشته باشید که در این فصل تیم دیگه ای به پای این دو نمیرسه . حالا یک نکته دیگه : بهترین بازیکنان حال حاضر دنیا کدامند ؟ رونالدو و مسی ؟ این دو در فینال هستند ؟ پس چه فینالی بشه فینال رم : منصف ترین فینال دنیا !

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۳, یکشنبه

2-6

به ازای هر گل رئال ، سه گل از بارسا . چه خبر بود امشب در سانتیاگو برنابئو !


۱۳۸۸ اردیبهشت ۵, شنبه

تلخ نامه

توی یه کشور تلخ دیدن تلخی ها شاید آن قدر واسه ما تلخ نباشه . سال هاست که مزه ی تلخی با ما عجین شده اما وقتی تو یکی از روزای تلخ خدا با یه فنجان قهوه ی تلخ رفتم پایه درده دل یکی از این خبرگذاری های تلخ نویس آرزو کردم ای کاش به جای این فنجان قهوه تلخ یه جام شراب تلخ دستم بود تا تلخی یه کشور تلخ ، یه مزه ی تلخ ، یه روز تلخ ، یه خبر گذاری تلخ و یه تلخ نامه تلخ با تلخی شراب تسکین پیدا کنه . اگه خواستی تلخی تلخ نامه ی سیم کش رو تجربه کنی با تلخی به تلخ ترین ادامه مطلب ما برو تا تلخ بشی تلخه تلخ !


۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

خوشگلترین نی نی دنیا !

نمیدونم همچین نی نی کوچولویی واقعا هست یا نه ، این عکس واقعیه یا دستکاری شده . ولی این نی نی کپل مپل اینقدر سرخ و سفید و دوست داشتنیه که نگو ...

چشمای درشت آبیش ، لب کوچولوی سرخش ، ناخونای جیگیلیش (قابل توجه بعضیها !) ، از همه جالبتر این ژست قشنگش (به دست کوچولویی که به حالتی کاملا متفکرانه زیر اون چونه ناز قرار گرفته دقت کنید - توضیح مترجم!) ، وای خدا ... چه عشقی میکنن پدر و مادرش ، خوش بحالشون .

لطفا اگه همچین کوپولویی گیرتون اومد ، قبل از اینکه بخورینش دستانتون رو با آب و صابون بشورید !!! و همچنین برای اینکه عکس رو در اندازه بزرگ ببینید ، روی عکس کلیک کنید .

۱۳۸۸ فروردین ۱۸, سه‌شنبه

(8) Reach Out for Your Dreams

A man is as great as the dreams he dreams , As great as the love he bears ;

As great as the values he redeems , And the happiness he shares .

A man is as great as the thoughts he thinks , As the worth he has attained ;

As the fountains at which his spirit drinks , And the insight he has gained .

A man is as great as the truth he speaks , As great as the help he gives ,

As great as the destiny he seeks , As great as the life he lives .

.: C. E. Flynn :.

بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان رویاهایش ، در عظمت عشقش ؛

در والایی ارزشهایش ، و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است .

بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان افکارش ، در ارزش تجسم یافته اش ؛

در چشمه هایی که روحش از آنها سیراب میگردد ، و در بینشی که بدان دست یافته نهفته است .

بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان حقیقتی که بر لبان جاری میسازد ، و در یاری و مساعدتی که بذل میکند ،

در مقصدی که میجوید ، و در چگونه زیستن او نهفته است .

.: سی.ای.فلین :.


۱۳۸۷ اسفند ۱۱, یکشنبه

مواظب زيبايي باش

توماس مان (Thomas Mann) شباهتهايي به البرت اينشتن دارد؛ 4 سال زودتر از او در لوبك به دنيا آمد، همين قدر زودتر-بارمان«بودنبركها» به شهرت رسيد و 8 سال ديرتر در 1929 نوبل گرفت، مثل او بعنوان يك آلماني يهودي تبار – با روي كار آمدن هيتلر آواره اروپا و آمريكا شد و بالاخره 2 ماه بعد از او از اين دنيا رفت. نويسنده <<مرگ در ونيز>> ، <<كوه جادو>> و <<تونيوكروگر>> در 80 سال زندگي خود آنقدر بر ادبيات تاثير گذاشته بود كه مرگش براي آلماني ها كم اهميت تر از مرگ همتاي ژوليده موي فيزيكي اش به نظر نميومد. پيش از اونیكه چشم هايش را براي هميشه ببندد گفته بود: عينكم را نزديكم بگذاريد وقتي كه بيدار شدم كتاب بخوانم.


·       زيبايي مي تواند يك نفر را زخمي كند، همانطور كه رنج ، اين كار را مي كند.


·    آلماني هاي بيچاره چطور راضي شديد نقش موعودي را بازي كنيد كه يك مشت مردان بي مغز و مريض به شما ارزاني داشتند، نه خدا و نه سرنوشت(درباره وضع آلمان ها در زمان هيتلر)؟


·       نويسنده كسي است كه نوشتن برايش كمي سخت تر از بقيه مردم است.


·    وقتي يك ايده شما را تحت تسلط خودش مي گيرد، هرجايي مي رويد، به آن برميخوريد؛ حتي مي توانيد بوي آن را در باد احساس كنيد.


·       تمام دلخوشي نويسنده اين است كه يك فكر را به احساس تبديل كند و بالعكس


·       روانكاوي چه عمل نفرت انگيزي!


·       عشق يك جور نيروي كمكي براي بيماري است.


·       كلام زيبا، عمل زيبا را باعث مي شود.


·    تنها راه انديشيدن به مرگ اين است كه به آن عنوان جزئي از زندگي نگاه كنيم بعنوان بخش مقدس و تخطي ناپذير زندگي.


·       بيماري شكل خودسر و منحرف زندگي است.


·       عقايد و ايده ها نمي توانند دوام بياورند مگر اينكه آدم اين شانس را داشته باشد كه به خاطرشان بجنگد.


·    عشق مي تواند در برابر مرگ بايستد چون از آن قوي تر است فقط عشق؛ نه منطق. همه فكرها و ايده ها از عشق مي آيند.


·    زمان را سفت نگهدار، مراقب باش؛ مراقب هر ساعت و هر دقيقه اش؛ چون به مارمولك شبيه است ؛ همين كه چشم از آن برمي داري سر مي خورد . بي وفاست؛همسري بي وفا.


·       جنگ يك جور فرار بزدلانه از سختي هاي صلح است.



۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

همديگر را نشناسید !

سامرست موام (SOMERSET MAUGHAM) متولد 1874 و در 91 سالگي در گذشته و بيش از صد رمان و مجموعه داستان و نمايشنامه نوشته ؛ او هم مانند چخوف بيشتر به خاطر داستان هاي كوتاهش مي شناسند اما چيزي از همه بيشتر جالب تره به نظر من ، جملات قصار زيبايش است. مي گند اون قبل از نوشتن هر اثر جديدش يك  <<كانديد شاهكار ولتر>>  كه استاد جملات قصار بود را مي خونده. حتما خواننده بسيار خوبي بوده كه تونسته این جور جملات نغزي از اين دست بنويسد:


·       ديرپاترين عشق، عشق يكطرفه است، بردگي و بندگي عاطفي بدون هيچ چشمداشتي از طرف مقابل.


·       ما به خاطر اين كه خود مي خواهيم نمي نويسيم ما مي نويسيم به خاطر اينكه مجبوريم بنويسيم.


·       مردم از شما تقاضاي انتقاد دارند، اما فقط در انتظار شنيدن تحسين هستند.


·       براي نوشتن نوول سه قانون طلايي وجود دارد كه هيچ كس آنها را نمي داند!


·       نگارش، نهايت آرامش و بهشت روح و روان است.


·    از آنجا كه هيچ يك از ما آن آدم ديروز نيستيم پس طبيعي است كساني را كه دوست داريم نيز آدمهاي ديروز نباشند پس اگر مي خواهيم دوستي خود را با ديگران حفظ كنيم، همزمان با تغيير خود بايد تغيير ديگران را نيز بپذيريم.


·       پول، حس ششمي است كه بدون آن نمي توانيد از 5 حس ديگر خود استفاده كنيد.


·       اكثر ما ترجيح مي دهيم دوستان خود را با معايب و نقايصشان به يادآوريم تا فضايلشان .


·       اين باور كه جواني دوره شادي است تنها توهم كساني است كه ديگر جوان نيستند.


·       جوهر زيبايي، وحدت در تنوع است


·       شعر تاج زمردنشان ادبيات است.


·       زيبايي كيفيت غريبي است كه هنرمند آن را از هرج و مرج جهان به بهاي شكنجه روح خود خلق مي كند.


·    كلمات،وزن،ظاهر و رايحه خاص خود را دارند تنها به لحاظ اين حقيقت است كه شما مي توانيد جمله اي بنويسيد كه خواندنش زيبا، شنيدنش دلپذير و فكر كردن درباره آن سرمست كننده است.


·       عادت به خواندن در حكم ساختن حفاظ و پناهگاهي مطمئن براي آسايش روح در برابر مصائب زندگي است.


·    يك زن مي تواند مردي را به خاطر آسيبي كه به او رسانده ببخشد اما نمي تواند او را به خاطر احساساتي كه به دروغ و فريب نثارش كرده ببخشايد.


·    آنچه تحمل دوران پيري را سخت مي كند ضعف قواي جسماني و عقلاني نيست، تحمل بار سنگين خاطرات ناخوشايند گذشته است.


·       عشق چيزي است كه تنها بين مرد و زن كه خوب همديگر را نمي شناسند اتفاق مي افتد.

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

? Who Killed Bambi

براي لذت بردن از عكسهاي سايت "چه كسي بامبي را كشت؟" بايد از علاقمندان تيم برتون و تارانتينو و حسام و تعدادي از خلهای ديگر عالم باشيد . عوامل سايت كه عنوان اون رو از روي فيلم GILLES MARCHAND برداشته اند در جهان مي گردند و تصاويري از مرگها و حوادث گروتنسك را جمع مي كنند .


حلا گروتنسك  چیست ؟ گروتنسك به فضاهايي گفته مي شود كه همزمان خنده دار و ترسناك هستند يعني شما در برابر اين جور فضاها نمي تونيد  تصميم بگيريد چه واكنشي از خودتون نشون بديد. كمي آشفته مي شويد و يك كم بهم مي ريزيد و در كل نمي توانيد به آساني يكي از حسهاي خنده و ترس را انتخاب كنيد . عكسهای این سایت هرچند خطر چنداني براي بيماران قلبي و زنان باردار ندارد اما با ديدن اين عكسها بين خنديدن و ترس و احساس چندش ، گيج مي مونيد همان گيجي كه براندازه پيچيدگي دنیا عذاب آور و فراموش نشدنيه .



 www.whokilledbambi.co.uk

به احترام احترامي

منوچهر احترامي درگذشت . فكر كنم براي اولين بار نام منوچهر احترامي با لبخند همراه نيست.


1) آدمهايي كه اسمشون حسن هست خوب مي فهمند چي مي گم . اسم حسن يك حس جالب همراهشه . يك جور عجيبه مثل اكثر اسمهاي ديگه معمولي نيست . اگر منوچهر احترامي به جاي حسن از مجتبي ، مهرداد ، نیما يا اسم ديگه اي استفاده میکرد ، اونهايي كه اسمشون اون بود ، اون حس رو مي فهميدن و من منظورشون رو زياد نمي فهميدم .


2) براي بار دومي كه كتاب حسني رو تو خانواده ما مي خريدن براي داداش كوچيكم بود كه مريض شده بود و وقتي رفته بودن داروهاشو از داروخونه براش بگيرند ، كتاب حسني رو هم براش خريده بودن . اون دقيقا همون كتابي بود كه 15 سال پيش هم براي داداش بزرگترم خريده بودن (جالبه كه اين كتاب رو براي من اصلا نخريدن) با همون جلد . فكر كنم فقط سال چاپش با اون كتاب قبلي فرق داشت.


وقتي اون كتاب رو براي داداش كوچيكم خوندم يك سري مسائل و اتفاقاتی که نمي دونم اسمشو چی بزارم پیش اومد .  مسائلي به اين صورت :


هر بار من يك كاري رو انجام مي دادم برادر كوچيكم به يك صورتي از اين كتاب نقل قول مي كرد . يك بار من رفته بودم حموم وقتي آمدم داداشم داشت تلويزيون نگاه مي كرد يك آن برگشت و به من نگاه كرد و گفت : حالا حسني شد يك دسته گل !! یا من هر باري كه يك بگومگوي ساده مي كرم يا از باشگاه مي آمدم و كثيف بودم مي گفت: حسني واه واه واه ... يك جورايي درس اخلاق یاد گرفته بود و در اون زمانه به من گوشزد مي كرد. يادش بخير


۳) از منوچهر احترامي خيلي ها تعريف كردن ؛ از مرحوم گل آقا گرفته ، تاهوشنگ مرادي كرماني . ولي هيچ تعريفي به اندازه تعريف خودش از خودش دل نشين تر نيست كه ميگه : من يك بچه ام + يك سبيل بزرگ !


خدا رحمتش كنه كه اين همه خنده رو لبهاي ما کاشت ، چند تا از داستاناشو از کتاب "بچه ها ... من هم بازی" رو براتون گذاشتم امیدوارم لذت ببرید .



 حسني گم شده

 حسني بازيگوش است.


وقتي كه من و حسني از خانه بيرون آمديم حسني رفت به دنبال بازيگوشي و من او را گم كردم . تمام كوچه ها را به دنبال حسني گشتم .


تمام خانه ها را به دنبال حسني گشتم.


تمام دكان هاي قنادي را به دنبال حسني گشتم.


به مدرسه رفتم و تمام كلاس ها را به دنبال حسني گشتم.


اتاق آقاي ناظم را هم گشتم.


به كلانتري رفتم و اتاق جناب سروان را گشتم.


به نمايشگاه اتومبيل رفتم، به نانوايي رفتم، به قصابي ، پيتزا فروشي ، سلماني ، بقالي . حتي به كتابخانه هم رفتم و لابلاي قفسه هاي كتاب را گشتم .


يك هفته تمام همه جا را گشتم ، اما حسني را پيدا نكردم.


حالا سه روز است كه لب ديوار نشسته ام و منتظر آمدن حسني هستم.



امضاء گربه ی حسني




 تركه آلبالو



 آقاي ناظم تركه آلبالو را از درخت مي چيند.


آقاي ناظم تركه آلبالو را در حوض مي اندازد و دو روز صبر مي كند تا خوب خيس بخورد.


آقاي ناظم تركه آلبالو را در هوا تكان مي دهد.


تركه آلبالو در هوا غژ غژ صدا مي كند .


بچه ها ساكت مي شوند و صدا از كسي درنمي آيد.





تركه آلبالو به آقاي ناظم مي گويد: آقاي ناظم! اگر مرا نچيده بودي، امسال برايت يك عالمه آلبالوي خوشمزه مي آوردم.




هوم م م ...!


مامان از توي آشپزخانه گفت: پسرم مشق هايت را نوشتي؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت : پسرم! ديدي بابا برايت چه مداد رنگي هاي قشنگي خريده است؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت: عصر با من به خانه خاله زهرا مي آيي؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت: چرا درست حرف نمي زني؟


من گفتم: هو م م م ...





مامان از آشپزخانه به اتاق آمد و گفت: اوا خاك عالم، من اين جعبه شيريني را براي خاله زهرا گرفته بودم!


سبيل بابا ناميزان است ! 

بابا گفت : شنيده اي بچه هايي كه ورجه وورجه نكنند و به حرف پدر و مادرشان گوش دهند زودتر بزرگ مي شوند ؟گفتم : نه نشنيده ام .


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه صداي تلويزيون را كم كنند با هوش تر از بچه هايي هستند كه صداي تلويزيون را بلند مي كنند ؟ گفتم : نه نشنيده ام .


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه شبها زود مي خوابند، خواب پري دريايي مي بينند اما بچه هايي كه ديروقت مي خوابند خواب جن و غول و ديو مي بينند؟ گفتم : نه نشنيده ام.


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه دواشان را بي نق نق بخورند بزرگ كه شدند خلبان مي شوند؟ گفتم : نه اين را هم نشنيده ام. اما من يك چيزي شنيده ام كه شما نشنيده ايد.


بابا گفت: چي شنيده اي؟


گفتم: شنيده ام باباهايي كه بچه شان را گول بزنند سبيل شان تا به تا مي شود.





بابا قيچي را برداشت و رفت رو به روي آينه ايستاد و سبيلش را ميزان كرد .


تنهايي گلدان 

ما دوتا گل بوديم كه در كنار هم زندگي مي كرديم. خانم صاحبخانه ما را گذاشته بود پشت پنجره . من زرد و پژمرده بودم اما آن گلدان تازه و شاداب بود.


خانم صاحبخانه هر روز برگ هاي مرا مي كند و دور مي انداخت اما برگهاي آن گلدان را نوازش مي كرد و با دستمال غبار آنها را پاك مي كرد. من هرروز تشنه مي ماندم اما خانم صاحبخانه هر روز به آن گلدان آب تازه خنك مي داد.


رهگذران ساعتها مي ايستادند و آن گلدان را نگاه مي كردند، اما هيچ كس به من توجه نداشت و من غصه مي خوردم.


يك روز آن گلدان از پشت پنجره به زمين افتاد و شكست. از آن روز به بعد خانم صاحبخانه فقط از من نگهداري مي كند، به من آب خنك تازه مي دهد، برگهاي مرا نوازش مي كند و با من حرف مي زند.


رهگذران مي ايستند و فقط مرا تماشا مي كنند.


پروانه ها فقط در اطراف من پرواز مي كنند.


گنجشكها فقط براي من جيك جيك مي كنند.


اما من هنوز غصه مي خورم .




چون من اينجا پشت اين پنجره بدون آن گلدان خيلي تنها هستم.


تاخير ورود 

آقاي آپاراتچي داشت لاستيك اتومبيل را در مي آورد . من آنقدر ايستادم تا آقاي آپاراتچي لاستيك را در آورد و پنچري آن را گرفت.



آقاي نقاش داشت روي ديوار نقاشي مي كشيد من آنقدر ايستادم تا نقاشي مي كشيد.

من آنقدر ايستادم تا گلگير كاملا صاف شد.


 آقاي بنا داشت ديورا مي چيد. من آنقدر ايستادم تا اقاي بنا چيدن ديوار را تمام كرد. به مدرسه كه رسيدم آقاي ناظم گفت: پسرم صبحي هستي يا ظهري؟ من گفتم: صبحي.




آقاي ناظم گفت: حالا نوبت ظهري هاست برو خانه تان فردا صبح بيا.


مامان بزرگ قصه بلد نيست 

مامان بزرگ گفت : دوست داري برايت قصه بز زنگوله پا را بگويم كه خوابت ببرد؟


من گفتم: بله مامان بزرگ.


مامان بزرگ گفت : يك بز زنگوله پا بود كه دوتا بچه داشت.


من گفتم:سه تا


مامان بزرگ گفت : اولي اسمش شنگول بود، دومي منگول، سومي چنگول


من گفتم: سومي اسمش حبه انگور بود.


مامان بزرگ گفت : يك روز شغال آمد هر سه تا بچه را خورد.


من گفتم: شغال نه مامان بزرگ! گرگ.


مامان بزرگ گفت : اگر بهتر از من بلدي تو تعريف كن!


من گفتم: يكي بود يكي نبود يك بزي بود سه تا بچه داشت شنگول و منگول و حبه انگور. روزي از روزها بزه به بچه هايش گفت: من مي رويم براي شما علف بياورم. اگر گرگه آمد در زد و گفت من مادر شما هستم، در را به رويش باز نكنيد.


مامان بزرگ گفت :هوم م م ...


من گفتم: مادربزرگ! خوابت برد؟



مامان بزرگ نفس بلندي كشيد و جواب نداد. مامان بزرگ هميشه زود خوابش مي برد بي جهت نيست كه قصه بز زنگوله پا را از مامانش ياد نگرفته است!

۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

آقای کلمات قصار

من با جملات قصار و نغز خیلی حال می کنم چون هم آدمو به فکر فرو می بره هم بعضی مواقع می خندونه.یکی از کسانی که از اون جملات جالب و با مزه زیاد بجا مونده ، جورج برنارد شاو ( George Bernard Shaw) است.  جورج برنارد شاو نويسنده شوخ طبع ايرلندي – انگليسي تنها كسي است كه هم نوبل گرفته و هم اسكار (به خاطر فيلمنامه پيگماليون 1938) او متولد دوبلین بود. در طول 96 سال زندگي اش، بيشتر از 60 نمايشنامه، مقاله رمان  و نمايشنامه نوشت، نمايشنامه هاي او را ، خیلی ها انقلابي در تاريخ نمايشنامه نويسي انگليسي مي دانند. او در سال 1925 از پذيرش نوبل امتناع كرد و گفت: من هر سال كتاب مي نوشتم و كسي جايزه اي به من نمي داد ، امسال كه چيزي ننوشته ام به من نوبل مي دهند يعني اينقدر بد مي نويسم؟ آخر سر هم جايزه را به اصرار زنش پذيرفت ولي پولش را نگرفت و خواست تا براي ترجمه كتابهاي سوئدي به انگليسي خرج شود! از بين هزاران حرف بامزه كه شاو زده، چند تايش اينها هستند:


·       كسي كه مي تواند عمل كند؛ كسي كه نمي تواند، پند مي دهد.


·       در زندگي قرار نيست خودتان را كشف كنيد؛ قرار است خودتان را بسازيد.


·       بزرگترين تنبيه براي دروغگو، بي اعتمادي همه نسبت به او نيست؛ بي اعتمادي او به همه است.


·       امروزه فقط بيسوادها مي توانند كتاب خوب بخرند.


·    تنها كسي كه با من درست رفتار مي كند خياطم است كه هر بار مرا مي بيند اندازه هاي جديدم را مي گيرد بقيه به همان اندازه هاي قبلي چسبيده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور كنم.


·    شما چيزها را طوري كه هستند مي بينيد و مي پرسيد چرا؟ من چيزها را طوري كه هرگز نبوده اند مي بينم و مي پرسن( چرا كه نه؟)


·       همانطور كه بدون توليد ثروت حق مصرف آن را نداريم بدون توليد شادي هم حق نداريم از آن بهره ببريم.


·       بهترين جا براي آزمودن تربيت يك آدم ، وسط دعواست.


·       تنها دوره اي كه آموزش من متوقف شد دوران مدرسه بود.


·       هيچ كس نمي تواند تمام عمر، خوشي را تحمل كند؛ در اين صورت دنيا جهنم مي شد.


·    يك بچه مدرسه اي كه با كتاب هومر بر سر همكلاسي اش مي زند، احتمالا ايمن ترين و منطقي ترين استفاده را از اساطير كرده است.


·       در زندگي 2 تراژدي هست: اينكه به آنچه قلبت مي خواهد نرسي و اينكه برسي.


·       2 آدم گرسنه 2 برابر يك آدم گرسنه  خطر ندارند؛ اما دو آدم رذل 10 برابر خطرناك مي شوند.


·    دروغ هاي خوشبينانه چنان قدرت درماني بالايي دارند كه اگر پزشكي نتواند آنها را به صورت متقاعد كننده اي به زبان بياورد به درد اين شغل نمي خورد.


·       صميمي بودن خطرناك است؛ مگر اينكه احمق هم باشيد.


·    از كسي كه به كار بد شما پاسخي نمي دهد بترسيد او نه شمارا مي بخشد نه مي گذارد خودتان را ببخشيد.(حسام خان با شما بودن!)


·       روش من در لطيفه گفتن اين است ، كه حقيقت را بگويم اين مفرح ترين لطيفه دنياست.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

حامد حدادی مجددا به داکوتا ویزاردس فرستاده شد

برای دومین بار در فصل جاری ، باشگاه ممفیس گریزلیز حامد حدادی ، سنتر خود
را به باشگاه زیرربط خود در دی-لیگ ، داکوتا ویزاردس واگذار کرد . این خبر
امروز توسط کریس والاس ، مدیر باشگاه ممفیس اعلام شد .

حدادی در حالی به داکوتا باز میگردد که در دوره اول حضور خود در این باشگاه در 24 نوامبر ، در 11 بازی که برای این تیم انجام داد در 7 بازی به عنوان بازیکن آغازکننده حضور داشت و بطور میانگین 6.0 امتیاز ، 5.9 ریباند و 1.55 بلاک شات در هر بازی کسب کرد . او بطور میانگین 17.7 دقیقه در هر بازی حضور داشت . حدادی در 24 دسامبر مجددا به ممفیس فراخوانده شد .

بازیکن اهوازی ایران در دیدار برابر فونیکس سانز در 30 دسامبر ، 2 امتیاز و 1 ریباند در 4 دقیقه حضور خود در میدان کسب کرد و بعنوان نخستین بازیکن ایرانی که در NBA به بازی پرداخته است ، مطرح شد . حدادی در این فصل در 4 بازی و با میانگین 1.3 امتیاز ، 1.3 ریباند و 3.5 دقیقه در هر بازی برای ممفیس حضور داشت .


تحلیل من : بعد از سر و صدای زیادی که پیرامون انتقال داریوس مایلس به ممفیس بوجود اومد (ابتدا ممفیس مایلس را بطور موقتی به خدمت گرفت . 10 روز پس از آن باشگاه پورتلند بلیزرس ، باشگاه سابق مایلس به تمام تیمهای NBA پیغام فرستاد که هیچ تیمی حق ندارد مایلس را بطور دائم به خدمت بگیرید . به همین علت ممفیس قرارداد مایلس را برای مدت زمان کوتاه مثلا 10 روز تمدید میکرد) و پس از آن استیو فرانسیس مشهور به ممفیس پیوست . اما ممفیس بدون اینکه حتی در یک بازی از فرانسیس استفاده کند ، او را به عنوان بازیکن آزاد اعلام کرد . در طول این مدت حتی سرمربی ممفیس هم به علت کسب نتایج ضعیف از کار برکنار شد .
با رفتن فرانسیس شمار بازیکنان ممفیس به 13 نفر رسید . قبلا با مصدومیت 2 بازیکن ممفیس به نامهای دارکو میلیچیچ و کوینتین راس ، حامد فرصت داشت حداقل بر روی نیمکت حضور داشته باشد و از نزدیک شاهد بازی هم تیمی هایش باشد . اما با بازگشت آن 2 بازیکن ، حامد دیگر فرصت حضور بر روی نیمکت را هم نداشت . و شاید به همین دلیل مجددا به داکوتا فرستاده شد تا اگر به وجود او احتیاج پیدا کردند ، دوباره او را فرا بخوانند . هر چند که عملا ممفیس کمتر از 30 بازی تا پایان فصل دارد و با توجه به آمار برد و باختهای این تیم ، نمیتواند در بازیهای مرحله Playoff حضور داشته باشد .
پس میتوان به این نتیجه رسید که فصل چه برای حامد و چه برای ممفیس به پایان رسیده است . باید منتظر فصل بعد بود ...

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

All-Star Weekend

در مسابقه میان تیمهای روکی (Rookie) و سافمور (Sophomore) از سری بازیهای ستارگان ان بی ای ، بازیکنان تیم سافمور موفق شدند تیم روکی را با نتیجه 122-116 شکست دهند . در پایان این مسابقه کوین دورانت (Kevin Durant) با 46 امتیاز به عنوان با ارزشترین بازیکن این میدان انتخاب شد . این ششمین بار پیاپی است که تیم سافمور موفق به شکست تیم روکی ها میشود .


تیم روکی شامل بازیکنان تازه وارد به NBA است و تیم سافمور بازیکنانی رو در بر میگیره که برای سال دوم در NBA حضور دارند . این مسابقه نمایشی هر ساله در تعطیلات آخر هفته ستارگان معروف به All-Star Weekend برگزار میشه .

دانلود خلاصه بازی با حجم 19 مگابایت (لینک مستقیم)





در بازیهای نمایشی ستارگان پرتاب موسوم به Haier Shooting Stars ، تیم شهر دترویت قهرمانی را بدست آورد .  آرون آفالو (Arron Afflalo) ، بیل لیمبر (Bill Laimbeer) و کتی اسمیت (Katie Smith) سه ستاره تیم دترویت رو تشکیل میدادند . تیم های سان آنتونیو (قهرمان سال گذشته) ، فونیکس (میزبان بازیهای آل استار) و لس آنجلس دیگر تیمهای شرکت کننده در مسابقه امسال بودند .

مسابقه نمایشی ستارگان پرتاب از سری مسابقات آل استار محسوب میشه که 4 تیم در آن حضور دارند . اعضای هر تیم شامل یک بازیکن شاغل در NBA ، یک بازیکن بازنشسته NBA و یک بازیکن شاغل در WNBA (ان بی ای زنان) میباشد . طریقه مسابقه به شکلیست که هر تیم باید از 6 منطقه مختلف زمین پرتاب انجام دهد و هر تیمی که در کمترین زمان بیشترین پرتاب موفق را داشته باشد به عنوان برنده انتخاب میشود .

دترویت برای دومین بار در سه سال گذشته در حالی این مقام را کسب کرد که تیم دانکن (Tim Duncan) و دیوید رابینسون (David Robinson) معروف به برجهای دوقلوی سان آنتونیو قهرمانی سال گذشته را کسب کرده بودند و امید زیادی به تکرار قهرمانی خود داشتند .

دانلود خلاصه مسابقه ستارگان پرتاب با حجم 16 مگابایت (لینک مستقیم)





درک روز (Derrick Rose) با زمان 33.3 ثانیه به عنوان نخستین بازیکن Rookie برنده مسابقه مهارتهای فردی شد . این مسابقه از سری مسابقات ستارگان میباشد که در آن بازیکنان شرکت کننده مهارتهای مختلف فردی خود از قبیل پاس ، دریبل و شوت را به نمایش میگذارند . در پایان برنده کسیست که بیشترین سرعت و بیشترین دقت را داشته باشد .

در مسابقه امسال دوین هریس (Devin Harris) با 36.6 ثانیه ، مو ویلیامز (Mo Williams) با 37.5 ثانیه و تونی پارکر (Tony Parker) با 50.8 ثانیه مقامهای بعدی را بدست آوردند . در این مسابقه ویلیامز جایگزین جمیر نلسون (Jameer Nelson) مصدوم شد .

در سالهای گذشته درون ویلیامز (Deron Williams) ، دوین وید (Dwyane Wade) در دو سال پیاپی و استیو نش (Steve Nash) در این مسابقه به پیروزی رسیده بودند .

دانلود خلاصه مسابقه مهارتهای فردی با حجم 24 مگابایت (لینک مستقیم)





دکوان کوک (Daequan Cook) به دو سال قهرمانی پیاپی جیسون کاپونو (Jason Kapono) در مسابقه پرتاب سه امتیازی پایان داد . گارد راس تیم میامی هیت با پشت سر گذاشتن رقیبان مطرح خود برای نخستین بار برنده این مسابقه شد . علاوه بر کوک و کاپونو ، راشارد لوییس (Rashard Lewis) ، دنی گرنجر (Danny Granger) ، راجر میسون (Roger Mason) و مایک بیبی (Mike Bibby) در مسابقه امسال حضور داشتند .

مسابقه پرتاب 3 امتیازی از سری مسابقات آخر هفته ستارگان ، هر ساله برگزار میشود و در آن شش بازیکن حضور دارند . این بازیکنان در مدت 60 ثانیه از 5 ناحیه مختلف پشت خط سه امتیازی 25 شوت پرتاب میکنند . در پایان کسی که بیشترین پرتاب موفق را داشته باشد برنده این مسابقه میشود .

در سالهای گذشته علاوه بر کاپونو که 2 قهرمانی پیاپی را بدست آورد ، دیرک نوویتزکی (Dirk Nowitzki) و کوونتین ریچاردسون (Quentin Richardson) قهرمان این مسابقه شدند . لری بیرد (Larry Bird) و کریگ هادجز (Craig Hodges) تنها کسانی هستند که سه بار قهرمانی مسابقه پرتاب سه امتیازی را در کارنامه خود دارند .

دانلود خلاصه مسابقه پرتاب 3 امتیازی با حجم 14 مگابایت (لینک مستقیم)

Slam Dunk

نیت رابینسون (Nate Robinson) برای دومین بار قهرمان مسابقات اسلم دانک (Slam Dunk) شد . رابینسون 1.75 سانتی متری که برای سومین بار در این مسابقات شرکت می کرد ، دومین جام قهرمانی خود رو بدست آورد .

در مسابقات امسال علاوه بر رابینسون ، دوایت هاوارد (Dwight Howard) قهرمان سال گذشته با قد 2.11 سانتی متر ، رودی فرناندز (Rudy Fernandez) از اسپانیا با قد 1.98 سانتی متر و همچنین جی.آر اسمیت (J.R. Smith) با 1.98 سانتی متر قد شرکت داشتند . پیش از این قرار بود رودی گای (Rudy G-ay) که هم تیمی حامد حدادی است هم در این مسابقات شرکت کند که بدلیل مصدومیت جای خودش رو به اسمیت داد .

در ادامه مطلب میتونید چند عکس از مسابقه امسال ببینید . همچنین از لینک های زیر میتونید برای دانلود خلاصه مسابقه و دیدن سایر ویدیوها و... استفاده کنید . دقت کنید که لینکهای دانلود مستقیم و بصورت فایل flv میباشه . همچنین اگه اگه از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید ، میتونید با مراجعه به صفحه ویدیوها ، اونها را دانلود کنید .

دانلود خلاصه مسابقه امسال با حجم 38 مگابایت

مشاهده سایر ویدیوها

مشاهده تصاویر



۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

? Why So Serious



پارسال بعد از درخشش فیلم برادران کوئن ، از کسب اسکار توسط یک نفر با اطمینان صحبت میشد . آنتوان شیگور "پیرمردها وطنی ندارند" ، جای شک و تردید برای کسی باقی نگذاشت ، و سرانجام پیش بینی ها درست از آب در آمد و خاویر باردام اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد رو کسب کرد .

اما امسال ، فیلمی که بعد از 30 سال ، "پدر خوانده" را از صدر جدول بهترین فیلم در IMDb پایین کشید ، در همان رشته ای که سال گذشته باردام آن را کسب کرد ، کاندید دریافت اسکار شده است .

به نظر من Joker کاندید اصلی اسکار است نه هیث لجر . در این فیلم اصلا هیث لجری بازی نمیکرد ، فقط خود جوکر بود در نقش جوکر ! و من فکر میکنم اسکار جوکر از اسکار آنتوان شیگور قطعی تر به نظر می رسد ! و کاش لجر بود و میدید که جوکر چگونه اسکار را دریافت میکند .

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

بچه ها ... من هم بازی !

روزهای کودکی

من دوچرخه ام را در زیرزمین قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد ،

من مدادرنگی هایم را در جامدادی گذاشتم که گم نشود ،

من لباس هایم را در گنجه گذاشتم و درش را قفل کردم که دست کسی به آنها نرسد ،

من توپم را در کیسه توری گذاشتم و به دیوار آویختم تا ، کسی آن را برندارد ،

و سال ها و سال ها از آنها مواظبت کردم .

اما نمیدانم چه موقعی ، چه کسی ، از کجا ، آمد و روزهای کودکی مرا برد .



منوچهر احترامی هم رفت ...

بچه که بودیم ، "حسنی نگو یه دسته گل" رو برامون میخوندن و ما هم غرق در دنیای کودکی ، لذت می بردیم . یادش بخیر ...

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

خودکشی!

این بیشتر نتیجه یک شور جوانی که تو ذهن ما می افته ، بعد می پره...


آدم تا وقتی  زنده است باید زندگی کنه اینکه کسی زنده باشد ، بعدا ادای اینو در بیاره که من دیگه برای مردن آماده شده ام و دیگه به هیچ چیز امید ندارم چرت ترین حرف دنیاست ، امید نداشتن  به خدا  یکی از بزرگترین گناهان یه که یک ادم می تونه داشته باشه – بنظر  من خودکشی  بدترین  اختراع  انسان هاست .


متن بالا comment به حرف یکی از رفیقامه که این ترم مشروط شده و ،  گفت: اگر اوضاع اینجوری پیش بره خودکشی می کنم ......

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

از فردا ، نمی دونم ......

 چند روز پیش داشتم می خوندم که ارنست همینگوی  وقتی 18 ساله بوده کارشو به عنوان خبرنگار  تازه کار توی روزنامه ای به نام  کاندازس سیتی استار شروع کرده  و بعد از شش ماه از اون روزنامه بیرون میره، دلیل اینکارو به  سردبیر اینطور میگه : احتیاج به هیجان بیشتر داره  و خبرنگاری  اون چیزی نیست که می خواد ... وقتی متنهای ارنست همینگوی  رو که تو اون 6 ماه نوشته  میخونی ، اینگار  فکر می کنی  با یک مرد 40 یا 50 ساله  که کاملاً سردو گرم کشیده است  طرفی . بعد با خودم  فکر می کنم توی (AHB) با 20 سال  سن با خوندن  متنی  زوق می کنی که جوون 18 ساله نوشته*.

از خودم، از اینکه چقدر بچه ام و این که وقتی از خونه  به دانشگاه می رم  از اینکه  حرفهای ذهنم  چقدر بچه گانست  ناامید شدم از اینکه اون چقدر به مسأله بزرگ فکر می کنه و من بچه گانه ، ناامید می شم.


با خودم فکر می کنم فردا معلوم نیست  چه چیزهایی  ، ببینم   ، بتونم بخونم و باز به خودم  فکر کنم و از خودم ناامید شم امیدوارم این ناامیدی  باعث  پوست انداختن من بشه ......


*این ذوق زدگی من می تونه  2 دلیل داشته باشه  بی استعدادی یک انسان تو نوشتن  یا نبوغ همینگوی ...

Shape Of My Heart

 یادم میاد اوایل تاسیس شبکه خبر بود که در قسمتی از برنامه های شبانگاهی برنامه ای بود که فیلمهایی که مفهوم سیاسی یا درون مایه سیاسی داشتن رو نقد و بررسی می کرد و تیکه هایی از فیلمو می زاشت . در اون شب  یک فیلم گذاشت که صحنه های  اکشن اون فیلم منو گرفت ، مردی به نام لئون ، بدمنهای فیلمو یکی یکی می کشت و در ادامه  فیلم دختری به نام  ماتیلدا  رو از مرگ نجات  میده ...

اسم این فیلم   لئون حرفه ای بود.



من این فیلمو 2 سال بعد  بصورت کامل دیدم ، یکسال بعد هم نسخه قلع و قم شده اش رو تو شبکه 3 خودمون گذاشت . تو این فیلم که یکی از خوب ترین کارهای همه دست اندرکارانش  هست ، که لوک بسون کارگردان این فیلم هم روی آن صحه گذاشته  از همه زیباتر ، موسیقی متن  جالب و مهمتر موزیک  تیتراژ فوق العاده این فیلم که اکثر ما یکبارهم که شده این آهنگ رو گوش کردیم ، چه از زنگ گوشی دیگران چه از clip خود فیلم که این آهنگ روی اون تنظیم شده . اسم این آهنگ shape of my heart است که sting خواننده  صداگرفته ، تنظیم کرده و خود این آهنگ یکی از  trackهای  آلبوم  Ten sammoners که sting سال 1993 داده بیرون هست.

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

نیکول کیدمن

تاريخ تولد : 20 ژوئن 1967


مکان تولد : هونولولو. هاوايي


اوج شهرت : دريافت جايزه نوبل به خاطر فيلم ساعت ها ( Hours )



نيکول کيدمن برنده جايزه نوبل بهترين بازيگرن زن به خاطر بازي در فيلم  Hours   به نويسندگي نويسنده مشهور هاليوود ويرجينا وولف (Virginia Woolf) در سال 2002 ميلادي است ......



۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

مجسمه آزادي

مجسمه آزادي هديه  فرانسه به مردم آمريکا به عنوان نشانه صلح و دوستي در خلال جنگ داخلي آمريکا در حدود صد سال پيش است. در طول اين سالها مجسمه آزادي به عنوان نشان آزادي و دموکراسي در روابط بين المللي به شمار مي آيد.


۱۳۸۷ بهمن ۸, سه‌شنبه

باور کنیم ؟!

اینم یک خبر حاشیه ای :

امروز داشتم ایمیل هامو چک میکردم که در صفحه اول یاهو ، یک تیتر جالب جز خبرهای مهم دیدم که باعث شد دنبالش برم و اصل خبر رو بخونم . در این خبر اومده بود که در 20 ژانویه (یعنی 7 روز پیش) تیم فوتبال جوانان استقلال تهران در یک دیدار دوستانه در ورزشگاه مرغوبکار به مصاف تیم فوتبال بانوان استقلال رفته است !

در این خبر به مسایل دیگه ای که همش جنبه سیاسی داشت هم اشاره شده بود ، مثلا اینکه حتی قبل انقلاب هم مشابه این مسابقه برگزار نشده و یا کلیپ های تصویری این مسابقه پخش شده و ... کلی مسایل دیگه .

نمیدونم اصلا در جراید ایران این خبر عنوان شده یا نه ، ولی در اصل خبر نوشته شده که روزنامه وطن امروز خبرشو چاپ کرده . در این خبر حتی نوشته شده که عوامل این افتضاح ! همگی جریمه شدن و مبلغ جریمه هاشون هم نوشته شده .

راستی یک چیزه دیگه ، فکر میکنید نتیجه بازی چند چند شده ؟ برید بخونید !

۱۳۸۷ بهمن ۶, یکشنبه

موسیقی بدون کلام : دانلود آلبوم The Moment از Kenny G با لینک مستقیم

بعد از مدت ها یک آلبوم موسیقی بدون کلام با لینک مستقیم برای دانلود قرار میدم . آلبوم "لحظه" ، محصول سال 1996 و هفتمین آلبوم ضبط شده در استودیو به سبک جاز ، اثر کنی جی میباشد . این دومین آلبوم از کنی جی است که برای دانلود در وبلاگ قرار میگیره .

این آلبوم شامل 12 قطعه و به مدت زمان 64:46 می باشد . این آلبوم رو میتونید با لینک مستقیم دانلود کنید :


۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

مسابقه

سلام دوستان

سيم کش براي اولين بار يک مسابقه ترتيب داده تا اطلاعات عمومي بازديدکنندگان را بسنجه و چون مسابقه بدون جايزه حال نميده ما براش يه جايزه هم گذاشتيم يه سال سفر مجاني به جزاير قناري ولي جدا از شوخي خوشحال مي شيم تو مسابقه ما شرکت کنيد ما چند تا عکس از يک رويداد تاريخي گذاشتيم به ما بگين اسم اين واقعه چيست. جواب اين مسابقه روز جمعه به همراه شرح کامل اين واقعه روي وبلاگ قرار مي گيره پس لطفا عجله کنيد . براي ديدن عکس هاي بيشتر در اين مورد به ادامه مطلب مراجعه کنيد.در ضمن افراد احساساتی بی خیال این مسابقه بشن ما مسابقه های دیگه هم داریم که شما رو به جزایر قناری بفرستیم پس نگران نباشین.


۱۳۸۷ دی ۲۴, سه‌شنبه

صمد چکار میکنه ؟!

در حالی که این روزها حواس هممون به حامد حدادیه ، شاید خیلی هامون یادمون رفته که علاوه بر حامد ، یک بسکتبالیست ایرانی دیگه هم در لیگ های خارجی مشغول بازیه ؛ و البته اون بازیکن هم کسی نیست جز صمد نیکخواه بهرامی .

به نظر من سطح بازی این دو تا رو اصلا نباید با هم مقایسه کرد ،و نباید گفت که مثلا بازیه فلانی از اون یکی بهتره و از این دست ؛ آخه پست این دو فرق میکنه ، لیگ هایی که توش بازی میکنن فرق میکنه و خیلی چیزهای دیگه . یکی اون سر دنیا در لیگ NBA و یکی دیگه این طرف در لیگ LNB فرانسه . شاید تنها شباهت میان این دو این باشه که تیم هردوشون از تیمهای ضعیف هستن ! نکته مهم اینجاست که هم حامد و هم صمد اولین لژیونرهای بسکتبال ایران به شمار میان .

در مقام مقایسه NBA با LNB ، میشه NBA رو از نظر کیفیت به جام جهانی فوتبال تشبیه کرد و لیگ LNB فرانسه رو به همین لیگ فوتبال فرانسه تشبیه کرد . فکر میکنم لیگ بسکتبال فرانسه ، سومین لیگ معتبر بسکتبال در اروپا محسوب میشه (بعد از لیگ اسپانیا و لیگ ایتالیا ؛ و البته این جور که میگن لیگ ترکیه هم رقیبش محسوب میشه) . همین تفاوتهاست که باعث میشه اخبار ورزشی ما با افتخار بگه :(( .... در این دیدار حامد حدادی فرصت حضور در میدان رو پیدا نکرد .)) ، اما در این میان هیچ خبری از صمد و دقایق بازیش و امتیازهاش و ... نباشه .

صمد بعد از لغو قراردادش با باشگاه شوله (من نفهمیدم چی شد که این قرارداد لغو شد . در اینترنت عنوان شده با باشگاه مشکل پیدا کرده بود اما گفته نشده چه مشکلی) ، به باشگاه پاو-اورتز (Pau-Orthez) پیوست . باشگاه پاو-اورتز در 20 سال اخیر در لیگ فرانسه ، 7 بار قهرمانی رو در کارنامه اش میبینه که آخرین قهرمانیش به سال 2004 بر میگرده ، پس معلوم میشه که تیم با سابقه ایه . اما این تیم امسال در لیگ 16 تیمی سری A فرانسه ، با 14 امتیاز در مکان آخر قرار داره .

صمد در این تیم بطور میانگین حدود 17 دقیقه در هر بازی در زمین بوده . اون طوری که من نتایج چند بازی آخر تیمش رو دیدم ، صمد معمولا کمتر از 10 امتیاز در هر بازی کسب کرده بود . در دو سه تا بازی هم بازیکن آغاز کننده یا استارتر بود ، اما بطور کلی در تیمش بازیکن اصلی نیست . در 2 بازی آخر تیمش هم اصلا حضور نداشت که علتش معلوم نبود (باور کنید من همین اطلاعات کم رو هم به زحمت بدست آوردم . آخه سایت رسمی LNB و سایت رسمی باشگاه پاو-اورتز از زبان انگلیسی پشتیبانی نمیکنه و فقط به زبان فرانسویه . دیگه بماند که به چه بدبختی صفحه نتایج و آمار و .. رو پیدا کردم !) .

منم مثل همه ایرانیها دوست دارم که هم حامد و هم صمد بتونن فرصت مناسب برای بازی رو پیدا کنن ، چون پیشرفت و درخشش این دو و سایر بازیکنان ، قطعا به نفع تیم ملی بسکتبالمون خواهد بود .

گناهکار

آدم بدی بود و خیلی ها رو اذیت کرده بود .


خیلی گناهکار بود ، خودش قبول داشت و قبول کرده بود .


وقتی که داشتن می بردنش جهنم ، فقط عاجزانه یک درخواست می کرد که :(( تو رو خدا منو فرشته ها ببرند.))


1386/5/17


 

(7) Reach Out for Your Dreams

All things are possible to him that believeth.

.: Mark 9:23 :.

برای آنکس که ایمان دارد ، ناممکن وجود ندارد .

.: انجیل :.


Some men see things as they are and say , "Why?"

I dream things that never were and say, "Why not?"

.: George Bernard Shaw :.

برخی به پدیده ها ، آنچنان که هستند می نگرند و می پرسند : چرا ؟

من به پدیده هایی که هرگز نبوده اند می اندیشم و می پرسم : چرا نه ؟

.: جورج برنارد شاو :.


َA dreamer lives for eternity .

.: Anonymous :.

رویا بین به امید ابدیت می زید .

.: ناشناس :.

۱۳۸۷ دی ۲۲, یکشنبه

انتظار...

دم در بود و جلوی درو روشن کرده بود .

لحظه های زیادی در فکر دیدار کم شده بود .

بالاخره دیدار فرارسید ،

درو باز کرد و باد او رو خاموش کرد ...

دیگه همدیگرو ندیدن .

1387/1/7


 

۱۳۸۷ دی ۱۶, دوشنبه

حضور 1:46 ثانیه ای حامد حدادی در میدان

- حامد حدادی در پیروزی خانگی تیم ممفیس برابر دالاس موریکس به مدت 1:46 در میدان حضور داشت . در این بازی که صبح امروز به وقت ایران برگزار شد ، ممفیس با نتیجه 102 در برابر 82 امتیاز تیم قدرتمند دالاس (قابل توجه فرهاد خان) به برتری دست یافت . در این دقایق محدود ، حامد موفق به کسب امتیازی نشد . او در این بازی یک پرتاب داشت که منجر به امتیاز نشد ، همچنین در این بازی یک ریباند دفاعی و یک Assist (پاس منجر به گل) هم داشت . این برد یازدهمین پیروزی ممفیس در این فصل به شمار میاد ، در حالی که این تیم تاکنون 23 شکست در پروندش ثبت شده . با شکست دالاس هم آمار شکست های این تیم به 13 رسید در حالی که تاکنون موفق به کسب 20 پیروزی شده است . دالاس در مکان 6 و ممفیس در جایگاه 10 کنفرانس غرب قرار دارند .

- داریوس مایلس از بند مصدومیت رها پیدا کرد و در برابر دالاس به مدت مشابه حامد یعنی 1:46 به میدان رفت . او که به عنوان بازیکن آزاد به ممفیس پیوست ، بلافاصله بعد از رهایی از مصدومیت در فهرست دوازده نفره قرار گرفت و برای اولین بار در این فصل به میدان رفت (باز هم پیش بینی من درست بود . در مطلب قبلی گفتم که اگه هر کدام از این سه بازیکن مصدوم سلامتیشونو بدست بیارند ، در لیست 12 نفره قرار خواهند گرفت و به نوعی جا برای حامد تنگ میشه) . مایلس در این حدود 2 دقیقه هیچ گونه آمار مثبتی نداشت (صد رحمت به حامد) ، یعنی نه امتیاز ، نه اسیست ، نه ریباند ، نه بلاک شات و نه استیل (Steal یا دزدیدن توپ) ! انگار توی این بازی فقط راه رفته !

- و حالا یک خبر خوب . دارکو میلیچیچ بازیکن پست سنتر ممفیس که رقیب حامد محسوب میشه و از تاریخ 27 دسامبر مصدوم شده ، تا ابتدای ماه فوریه یعنی تا حدود یکماه دیگه به میدان بر نمیگرده . این یعنی شانس در خونه حامد رو زده !

- یک خبر خوب دیگه . با رفع مصدومیت داریوس مایلس ، یک بازیکن دیگه از ممفیس مصدوم شد . کوینتون راس در دیدار برابر دالاس به علت مصدومیت فرصتی برای بازی پیدا نکرد . هنوز اخبار دیگه ای در مورد رفع مصدومیت یا مدت زمان مصدومیت او منتشر نشده . این یکی هم یعنی شانس دوباره زحمت کشیده و در خونه حامد رو زده ! پس اگه مصدومیت راس طول بکشه ، جای امیدواری هست تا حامد همچنان در لیست 12 نفره برای هر بازی قرار بگیره .

بالاخره حامد حدادی در NBA بازی کرد !

هر چند که چهار روز گذشته اما من این مطلب رو همین الان متوجه شدم و گفتم توی وبلاگ هم قرار بدم تا اگه کسی خبر نداشت (از جمله فی فی خودمون) خبردار بشه .

امروز داشتم آمار حامد حدادی رو در سایت NBA چک می کردم که دیدم آمار حامد از صفر تغییر کرده . سریع رفتم دنبالش و متوجه شدم حامد در شکست خانگی تیمش برابر فونیکس سانس در 30 دسامبر به مدت 4:03 بازی کرده و در این مدت موفق شده 2 امتیاز (که هر دوش از پرتاب آزاد بدست آمده) و 1 ریباند داشته باشه .

هر چند که حامد در بازی بعدی تیمش (یک شکست خانگی دیگه در روز جمعه و برابر سن آنتونیو) اصلا به میدان نرفت . امروز هم ممفیس میزبان دالاس موریکس می باشه که باید دید حامد در این بازی به میدان میره یا نه . در این فصل حامد حدادی به همراه 4 نفر دیگه تنها بازیکنان تازه وارد به NBA بودند (یعنی بازیکنانی که فصل اول حضورشون در NBA است که به آنها Rookie میگن) که حتی یک دقیقه هم به میدان نرفته بودند که با این چند دقیقه بازی ، حامد از این لیست خارج شد .

اما تحلیل خودم : وقتی حامد به باشگاه داکوتا ویزاردس واگذار شد من نظرم رو توی یک مطلب گذاشتم . حامد مدتی در اون تیم بود و پس از جدا شدن آنتونی والکر مشهور از باشگاه ممفیس ، مجددا از طرف باشگاه ممفیس فرا خوانده شد . بعد از اون هم باشگاهش طی یک نقل و انتقال پر سر و صدا استیو فرانسیس ، یکی از بهترین های اسلم دانک و از بازیکنان بسیار مطرح در سالهای گذشته رو از هوستون راکتز به خدمت گرفت . بازی فرانسیس در طی دو سه سال اخیر بطور چشمگیری افت داشته بخصوص که مصدومیت هم گریبانگیرش شد و با اینکه قبلا از ستاره های بزرگ بسکتبال به حساب میومد ، این روزها فقط اسمشه که بزرگه . حتی این انتقال در شرایطی صورت گرفت که فرانسیس مصدوم بود و تا به حال در این فصل به میدان نرفته .

از بحث اصلی خارج شدم . حامد به ممفیس بازگشت در حالی که در داکوتا هم دقایق زیادی رو در میدان نبود و در اون تیم هم خیلی کم بازی میکرد ، با اینکه بازیکن آغاز کننده بود . من در مطالب قبلیم هم پیش بینی کرده بودم که حامد فقط در شرایطی این فصل در NBA بازی میکنه که یا اتفاق عجیبی بیفته یا مصدومیت نصیب سایر بازیکنان بشه ، که همین اتفاق دوم افتاد و دارکو میلیچیچ ، سنتر دوم ممفیس مصدوم شد و باشگاهی که سه بازیکن در پست سنتر داشت ، حالا فقط دو بازیکن داره که یکیش مایک گاسول و دیگری حامده . البته ممفیس به غیر میلیچیچ ، دو بازیکن مصدوم دیگه هم داره .

تمام این عوامل باعث شد که حامد اولا روی نیمکت تیم بشینه دوما بتونه چهار دقیقه ناقابل بازی کنه ! من خودم پیش بینی میکنم که با بازگشت مصدومین ، حامد دیگه فرصت بازی پیدا نمیکنه . چون در حال حاضر هم باشگاه 14 بازیکن داره و بنابراین در هر بازی باید 2 بازیکن خارج لیست قرار بگیرند . حدس من اینه که با رفع مصدومیت دارکو میلیچیچ ، استیو فرانسیس و داریوس مایلس ، حامد از ترکیب 12 نفره برای هر بازی خارج بشه . تا ببینیم چه پیش آید .

۱۳۸۷ دی ۱۵, یکشنبه

(6) Reach Out for Your Dreams

There are many fine things which you mean to do some day , under what you think will be more favorable circumstances. But the only time that is surely yours is the present , hence this is the time to speak the word of appreciation and sympathy , to do the generous deed , to forgive the fault of a thoughtless friend , to sacrifice self a little more for others.

Today is the day in which to express your noblest qualities of mind and heart , to do at least one worthy thing which you have long postponed , and to use your God-given abilities for the enrichment of some less fortunate fellow traveler. Today you can make your life... significant and worthwhile. The present is yours to do with it as you will.

.: Grenville Kleiser :.

بسیارند خوبی هایی که روزی قصد انجامشان را داری ،

و منتظر تا روز مناسب فرا رسد .

اما تنها فرصتی که یقینا از آن توست ، همین لحظه است ،

همین لحظه باید ، ترنم تحسین و همدردی را بر زبان جاری سازی ،

همین لحظه است که باید ، سخاوت پیشه کنی ،

از لغزش دوستی سهل انگار درگذری ،

و در برابر دیگران قدری بیش ایثار کنی .

امروز روزی است که باید شریفترین اندوخته های قلب و روحت را ابراز داری ،

تا دست کم ، آنی را که دیر زمانی است به تاخیر انداخته ای ، به انجام رسانی ،

و موهبت های خداداد خود را برای ارتقا برخی همراهان کم نصیب بکار گیری .

امروز قادری که حیاتت را پر شکوه و در خور بنا نهی .

این لحظه از آن توست

تا

بدانگونه که می خواهی معمار آن باشی .

.: گرنویل کلاسیر :.