۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

چند چشمه، چند رود و چند دریا گریه داری؟!

حالا هی قدم بزن
قدم به قدم
به قدرِ همين مزارِ بی‌نام و سنگ،
سنگ بر سنگِ خاطره بگذار
تا ببينيم اين بادِ بی‌خبر
کی باز با خود و اين خوابِ خسته،
عطرِ تازه‌ی چای و بوی روشنِ چراغ خواهد آورد!

راستی حالا
دلت برای ديدنِ يک نَم‌نَمِ باران،
چند چشمه، چند رود و چند دريا گريه دارد!؟

حوصله کن بُلبُلِ غمديده‌ی بی‌باغ و آسمان
سرانجام اين کليدِ زنگ‌زده نيز
شبی به ياد می‌آورد
که پُشتِ اين قفلِ بَد قولِ خسته هم
دری هست، ديواری هست
به خدا ... دريايی هست!

- سید علی صالحی

هیچ نظری موجود نیست: