۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

خاک مادر

پدر گفت: مادرت به آسمانها رفته. عمه گفت: مادرت به یک سفر دور و دراز رفته. خاله گفت: مادرت آن ستاره ی پر نور کنار ماه است. دختر بچه گفت: مادرم زیر خاک رفته است.

عمه گفت: آفرین، چه بچه واقع بینی، چقدر سریع با مسئله کنار آمد.

دختر بچه از فردای دفن مادرش، هر روز پدرش را وادار می کرد او را سر قبر مادرش ببرد. آنجا ابتدا خاک گور مادر را صاف می کرد، بعد آن را آب پاشی می کرد و کمی با مادرش حرف می زد.

هفته ی سوم، وفتی آب را روی قبر مادرش می ریخت، به پدرش گفت: پس چرا مادرم سبز نمی شود؟




منبع: کتاب بازی عروس و داماد نوشته بلقیس سلیمانی

۳ نظر:

محمد گفت...

نه حسام جان، تغییر بی دلیل نبود.
شاید رد شدن از یک مرحله از زندگی و پا گذاشتن تو مرحله ی دیگه دلیل تغییرم باشه
مطلبت قشنگ و دوست داشتنی بود

amir hasan گفت...

HoHoo ketabam dasete toye?!!bavar kon yadam rafte bod..feakr nakon salavat shomaram ham yadam rafte zod vardar biyaresh... bache jan!- on payin ke manbaesho mizari ye ,Eheni ye Ohoni az darAndeye on ketab ham bezar mardak...masalaninjori = Dade shode az doste bavafa"o aziz tar az janA doste dorane ANdoh rafighi ke BAnde jib nist.. aghaye gole iran va rafighe Hamishe Fars'am va kasi ke bikalak'tar az madar mibashad jenabe aghaye AMIR HASSAN'e jAAAn
حسام
خدا بگم تو رو چی کار کنه که باید برای خوندن 4 خط متن فینگیلیش تو، کلی تلاش کرد(درست مثل خوندن اس ام اسات که برای نوشتن اونها قانون خاص خودت رو داری!)
جوابتو جوری میدم که فقط خودت بفهمی : یک .... بود می گفتی .... شدی، قضیش چی بود؟

شبنم جادوگر گفت...

سلام ! من اين كتاب رو خوندم ! واقعا عاليه !