۱۳۸۷ اسفند ۷, چهارشنبه

همديگر را نشناسید !

سامرست موام (SOMERSET MAUGHAM) متولد 1874 و در 91 سالگي در گذشته و بيش از صد رمان و مجموعه داستان و نمايشنامه نوشته ؛ او هم مانند چخوف بيشتر به خاطر داستان هاي كوتاهش مي شناسند اما چيزي از همه بيشتر جالب تره به نظر من ، جملات قصار زيبايش است. مي گند اون قبل از نوشتن هر اثر جديدش يك  <<كانديد شاهكار ولتر>>  كه استاد جملات قصار بود را مي خونده. حتما خواننده بسيار خوبي بوده كه تونسته این جور جملات نغزي از اين دست بنويسد:


·       ديرپاترين عشق، عشق يكطرفه است، بردگي و بندگي عاطفي بدون هيچ چشمداشتي از طرف مقابل.


·       ما به خاطر اين كه خود مي خواهيم نمي نويسيم ما مي نويسيم به خاطر اينكه مجبوريم بنويسيم.


·       مردم از شما تقاضاي انتقاد دارند، اما فقط در انتظار شنيدن تحسين هستند.


·       براي نوشتن نوول سه قانون طلايي وجود دارد كه هيچ كس آنها را نمي داند!


·       نگارش، نهايت آرامش و بهشت روح و روان است.


·    از آنجا كه هيچ يك از ما آن آدم ديروز نيستيم پس طبيعي است كساني را كه دوست داريم نيز آدمهاي ديروز نباشند پس اگر مي خواهيم دوستي خود را با ديگران حفظ كنيم، همزمان با تغيير خود بايد تغيير ديگران را نيز بپذيريم.


·       پول، حس ششمي است كه بدون آن نمي توانيد از 5 حس ديگر خود استفاده كنيد.


·       اكثر ما ترجيح مي دهيم دوستان خود را با معايب و نقايصشان به يادآوريم تا فضايلشان .


·       اين باور كه جواني دوره شادي است تنها توهم كساني است كه ديگر جوان نيستند.


·       جوهر زيبايي، وحدت در تنوع است


·       شعر تاج زمردنشان ادبيات است.


·       زيبايي كيفيت غريبي است كه هنرمند آن را از هرج و مرج جهان به بهاي شكنجه روح خود خلق مي كند.


·    كلمات،وزن،ظاهر و رايحه خاص خود را دارند تنها به لحاظ اين حقيقت است كه شما مي توانيد جمله اي بنويسيد كه خواندنش زيبا، شنيدنش دلپذير و فكر كردن درباره آن سرمست كننده است.


·       عادت به خواندن در حكم ساختن حفاظ و پناهگاهي مطمئن براي آسايش روح در برابر مصائب زندگي است.


·    يك زن مي تواند مردي را به خاطر آسيبي كه به او رسانده ببخشد اما نمي تواند او را به خاطر احساساتي كه به دروغ و فريب نثارش كرده ببخشايد.


·    آنچه تحمل دوران پيري را سخت مي كند ضعف قواي جسماني و عقلاني نيست، تحمل بار سنگين خاطرات ناخوشايند گذشته است.


·       عشق چيزي است كه تنها بين مرد و زن كه خوب همديگر را نمي شناسند اتفاق مي افتد.

۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

? Who Killed Bambi

براي لذت بردن از عكسهاي سايت "چه كسي بامبي را كشت؟" بايد از علاقمندان تيم برتون و تارانتينو و حسام و تعدادي از خلهای ديگر عالم باشيد . عوامل سايت كه عنوان اون رو از روي فيلم GILLES MARCHAND برداشته اند در جهان مي گردند و تصاويري از مرگها و حوادث گروتنسك را جمع مي كنند .


حلا گروتنسك  چیست ؟ گروتنسك به فضاهايي گفته مي شود كه همزمان خنده دار و ترسناك هستند يعني شما در برابر اين جور فضاها نمي تونيد  تصميم بگيريد چه واكنشي از خودتون نشون بديد. كمي آشفته مي شويد و يك كم بهم مي ريزيد و در كل نمي توانيد به آساني يكي از حسهاي خنده و ترس را انتخاب كنيد . عكسهای این سایت هرچند خطر چنداني براي بيماران قلبي و زنان باردار ندارد اما با ديدن اين عكسها بين خنديدن و ترس و احساس چندش ، گيج مي مونيد همان گيجي كه براندازه پيچيدگي دنیا عذاب آور و فراموش نشدنيه .



 www.whokilledbambi.co.uk

به احترام احترامي

منوچهر احترامي درگذشت . فكر كنم براي اولين بار نام منوچهر احترامي با لبخند همراه نيست.


1) آدمهايي كه اسمشون حسن هست خوب مي فهمند چي مي گم . اسم حسن يك حس جالب همراهشه . يك جور عجيبه مثل اكثر اسمهاي ديگه معمولي نيست . اگر منوچهر احترامي به جاي حسن از مجتبي ، مهرداد ، نیما يا اسم ديگه اي استفاده میکرد ، اونهايي كه اسمشون اون بود ، اون حس رو مي فهميدن و من منظورشون رو زياد نمي فهميدم .


2) براي بار دومي كه كتاب حسني رو تو خانواده ما مي خريدن براي داداش كوچيكم بود كه مريض شده بود و وقتي رفته بودن داروهاشو از داروخونه براش بگيرند ، كتاب حسني رو هم براش خريده بودن . اون دقيقا همون كتابي بود كه 15 سال پيش هم براي داداش بزرگترم خريده بودن (جالبه كه اين كتاب رو براي من اصلا نخريدن) با همون جلد . فكر كنم فقط سال چاپش با اون كتاب قبلي فرق داشت.


وقتي اون كتاب رو براي داداش كوچيكم خوندم يك سري مسائل و اتفاقاتی که نمي دونم اسمشو چی بزارم پیش اومد .  مسائلي به اين صورت :


هر بار من يك كاري رو انجام مي دادم برادر كوچيكم به يك صورتي از اين كتاب نقل قول مي كرد . يك بار من رفته بودم حموم وقتي آمدم داداشم داشت تلويزيون نگاه مي كرد يك آن برگشت و به من نگاه كرد و گفت : حالا حسني شد يك دسته گل !! یا من هر باري كه يك بگومگوي ساده مي كرم يا از باشگاه مي آمدم و كثيف بودم مي گفت: حسني واه واه واه ... يك جورايي درس اخلاق یاد گرفته بود و در اون زمانه به من گوشزد مي كرد. يادش بخير


۳) از منوچهر احترامي خيلي ها تعريف كردن ؛ از مرحوم گل آقا گرفته ، تاهوشنگ مرادي كرماني . ولي هيچ تعريفي به اندازه تعريف خودش از خودش دل نشين تر نيست كه ميگه : من يك بچه ام + يك سبيل بزرگ !


خدا رحمتش كنه كه اين همه خنده رو لبهاي ما کاشت ، چند تا از داستاناشو از کتاب "بچه ها ... من هم بازی" رو براتون گذاشتم امیدوارم لذت ببرید .



 حسني گم شده

 حسني بازيگوش است.


وقتي كه من و حسني از خانه بيرون آمديم حسني رفت به دنبال بازيگوشي و من او را گم كردم . تمام كوچه ها را به دنبال حسني گشتم .


تمام خانه ها را به دنبال حسني گشتم.


تمام دكان هاي قنادي را به دنبال حسني گشتم.


به مدرسه رفتم و تمام كلاس ها را به دنبال حسني گشتم.


اتاق آقاي ناظم را هم گشتم.


به كلانتري رفتم و اتاق جناب سروان را گشتم.


به نمايشگاه اتومبيل رفتم، به نانوايي رفتم، به قصابي ، پيتزا فروشي ، سلماني ، بقالي . حتي به كتابخانه هم رفتم و لابلاي قفسه هاي كتاب را گشتم .


يك هفته تمام همه جا را گشتم ، اما حسني را پيدا نكردم.


حالا سه روز است كه لب ديوار نشسته ام و منتظر آمدن حسني هستم.



امضاء گربه ی حسني




 تركه آلبالو



 آقاي ناظم تركه آلبالو را از درخت مي چيند.


آقاي ناظم تركه آلبالو را در حوض مي اندازد و دو روز صبر مي كند تا خوب خيس بخورد.


آقاي ناظم تركه آلبالو را در هوا تكان مي دهد.


تركه آلبالو در هوا غژ غژ صدا مي كند .


بچه ها ساكت مي شوند و صدا از كسي درنمي آيد.





تركه آلبالو به آقاي ناظم مي گويد: آقاي ناظم! اگر مرا نچيده بودي، امسال برايت يك عالمه آلبالوي خوشمزه مي آوردم.




هوم م م ...!


مامان از توي آشپزخانه گفت: پسرم مشق هايت را نوشتي؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت : پسرم! ديدي بابا برايت چه مداد رنگي هاي قشنگي خريده است؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت: عصر با من به خانه خاله زهرا مي آيي؟


من گفتم: هو م م م ...


مامان از توي آشپزخانه گفت: چرا درست حرف نمي زني؟


من گفتم: هو م م م ...





مامان از آشپزخانه به اتاق آمد و گفت: اوا خاك عالم، من اين جعبه شيريني را براي خاله زهرا گرفته بودم!


سبيل بابا ناميزان است ! 

بابا گفت : شنيده اي بچه هايي كه ورجه وورجه نكنند و به حرف پدر و مادرشان گوش دهند زودتر بزرگ مي شوند ؟گفتم : نه نشنيده ام .


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه صداي تلويزيون را كم كنند با هوش تر از بچه هايي هستند كه صداي تلويزيون را بلند مي كنند ؟ گفتم : نه نشنيده ام .


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه شبها زود مي خوابند، خواب پري دريايي مي بينند اما بچه هايي كه ديروقت مي خوابند خواب جن و غول و ديو مي بينند؟ گفتم : نه نشنيده ام.


بابا گفت: شنيده اي بچه هايي كه دواشان را بي نق نق بخورند بزرگ كه شدند خلبان مي شوند؟ گفتم : نه اين را هم نشنيده ام. اما من يك چيزي شنيده ام كه شما نشنيده ايد.


بابا گفت: چي شنيده اي؟


گفتم: شنيده ام باباهايي كه بچه شان را گول بزنند سبيل شان تا به تا مي شود.





بابا قيچي را برداشت و رفت رو به روي آينه ايستاد و سبيلش را ميزان كرد .


تنهايي گلدان 

ما دوتا گل بوديم كه در كنار هم زندگي مي كرديم. خانم صاحبخانه ما را گذاشته بود پشت پنجره . من زرد و پژمرده بودم اما آن گلدان تازه و شاداب بود.


خانم صاحبخانه هر روز برگ هاي مرا مي كند و دور مي انداخت اما برگهاي آن گلدان را نوازش مي كرد و با دستمال غبار آنها را پاك مي كرد. من هرروز تشنه مي ماندم اما خانم صاحبخانه هر روز به آن گلدان آب تازه خنك مي داد.


رهگذران ساعتها مي ايستادند و آن گلدان را نگاه مي كردند، اما هيچ كس به من توجه نداشت و من غصه مي خوردم.


يك روز آن گلدان از پشت پنجره به زمين افتاد و شكست. از آن روز به بعد خانم صاحبخانه فقط از من نگهداري مي كند، به من آب خنك تازه مي دهد، برگهاي مرا نوازش مي كند و با من حرف مي زند.


رهگذران مي ايستند و فقط مرا تماشا مي كنند.


پروانه ها فقط در اطراف من پرواز مي كنند.


گنجشكها فقط براي من جيك جيك مي كنند.


اما من هنوز غصه مي خورم .




چون من اينجا پشت اين پنجره بدون آن گلدان خيلي تنها هستم.


تاخير ورود 

آقاي آپاراتچي داشت لاستيك اتومبيل را در مي آورد . من آنقدر ايستادم تا آقاي آپاراتچي لاستيك را در آورد و پنچري آن را گرفت.



آقاي نقاش داشت روي ديوار نقاشي مي كشيد من آنقدر ايستادم تا نقاشي مي كشيد.

من آنقدر ايستادم تا گلگير كاملا صاف شد.


 آقاي بنا داشت ديورا مي چيد. من آنقدر ايستادم تا اقاي بنا چيدن ديوار را تمام كرد. به مدرسه كه رسيدم آقاي ناظم گفت: پسرم صبحي هستي يا ظهري؟ من گفتم: صبحي.




آقاي ناظم گفت: حالا نوبت ظهري هاست برو خانه تان فردا صبح بيا.


مامان بزرگ قصه بلد نيست 

مامان بزرگ گفت : دوست داري برايت قصه بز زنگوله پا را بگويم كه خوابت ببرد؟


من گفتم: بله مامان بزرگ.


مامان بزرگ گفت : يك بز زنگوله پا بود كه دوتا بچه داشت.


من گفتم:سه تا


مامان بزرگ گفت : اولي اسمش شنگول بود، دومي منگول، سومي چنگول


من گفتم: سومي اسمش حبه انگور بود.


مامان بزرگ گفت : يك روز شغال آمد هر سه تا بچه را خورد.


من گفتم: شغال نه مامان بزرگ! گرگ.


مامان بزرگ گفت : اگر بهتر از من بلدي تو تعريف كن!


من گفتم: يكي بود يكي نبود يك بزي بود سه تا بچه داشت شنگول و منگول و حبه انگور. روزي از روزها بزه به بچه هايش گفت: من مي رويم براي شما علف بياورم. اگر گرگه آمد در زد و گفت من مادر شما هستم، در را به رويش باز نكنيد.


مامان بزرگ گفت :هوم م م ...


من گفتم: مادربزرگ! خوابت برد؟



مامان بزرگ نفس بلندي كشيد و جواب نداد. مامان بزرگ هميشه زود خوابش مي برد بي جهت نيست كه قصه بز زنگوله پا را از مامانش ياد نگرفته است!

۱۳۸۷ اسفند ۴, یکشنبه

آقای کلمات قصار

من با جملات قصار و نغز خیلی حال می کنم چون هم آدمو به فکر فرو می بره هم بعضی مواقع می خندونه.یکی از کسانی که از اون جملات جالب و با مزه زیاد بجا مونده ، جورج برنارد شاو ( George Bernard Shaw) است.  جورج برنارد شاو نويسنده شوخ طبع ايرلندي – انگليسي تنها كسي است كه هم نوبل گرفته و هم اسكار (به خاطر فيلمنامه پيگماليون 1938) او متولد دوبلین بود. در طول 96 سال زندگي اش، بيشتر از 60 نمايشنامه، مقاله رمان  و نمايشنامه نوشت، نمايشنامه هاي او را ، خیلی ها انقلابي در تاريخ نمايشنامه نويسي انگليسي مي دانند. او در سال 1925 از پذيرش نوبل امتناع كرد و گفت: من هر سال كتاب مي نوشتم و كسي جايزه اي به من نمي داد ، امسال كه چيزي ننوشته ام به من نوبل مي دهند يعني اينقدر بد مي نويسم؟ آخر سر هم جايزه را به اصرار زنش پذيرفت ولي پولش را نگرفت و خواست تا براي ترجمه كتابهاي سوئدي به انگليسي خرج شود! از بين هزاران حرف بامزه كه شاو زده، چند تايش اينها هستند:


·       كسي كه مي تواند عمل كند؛ كسي كه نمي تواند، پند مي دهد.


·       در زندگي قرار نيست خودتان را كشف كنيد؛ قرار است خودتان را بسازيد.


·       بزرگترين تنبيه براي دروغگو، بي اعتمادي همه نسبت به او نيست؛ بي اعتمادي او به همه است.


·       امروزه فقط بيسوادها مي توانند كتاب خوب بخرند.


·    تنها كسي كه با من درست رفتار مي كند خياطم است كه هر بار مرا مي بيند اندازه هاي جديدم را مي گيرد بقيه به همان اندازه هاي قبلي چسبيده اند و توقع دارند من خودم را با آنها جور كنم.


·    شما چيزها را طوري كه هستند مي بينيد و مي پرسيد چرا؟ من چيزها را طوري كه هرگز نبوده اند مي بينم و مي پرسن( چرا كه نه؟)


·       همانطور كه بدون توليد ثروت حق مصرف آن را نداريم بدون توليد شادي هم حق نداريم از آن بهره ببريم.


·       بهترين جا براي آزمودن تربيت يك آدم ، وسط دعواست.


·       تنها دوره اي كه آموزش من متوقف شد دوران مدرسه بود.


·       هيچ كس نمي تواند تمام عمر، خوشي را تحمل كند؛ در اين صورت دنيا جهنم مي شد.


·    يك بچه مدرسه اي كه با كتاب هومر بر سر همكلاسي اش مي زند، احتمالا ايمن ترين و منطقي ترين استفاده را از اساطير كرده است.


·       در زندگي 2 تراژدي هست: اينكه به آنچه قلبت مي خواهد نرسي و اينكه برسي.


·       2 آدم گرسنه 2 برابر يك آدم گرسنه  خطر ندارند؛ اما دو آدم رذل 10 برابر خطرناك مي شوند.


·    دروغ هاي خوشبينانه چنان قدرت درماني بالايي دارند كه اگر پزشكي نتواند آنها را به صورت متقاعد كننده اي به زبان بياورد به درد اين شغل نمي خورد.


·       صميمي بودن خطرناك است؛ مگر اينكه احمق هم باشيد.


·    از كسي كه به كار بد شما پاسخي نمي دهد بترسيد او نه شمارا مي بخشد نه مي گذارد خودتان را ببخشيد.(حسام خان با شما بودن!)


·       روش من در لطيفه گفتن اين است ، كه حقيقت را بگويم اين مفرح ترين لطيفه دنياست.

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

حامد حدادی مجددا به داکوتا ویزاردس فرستاده شد

برای دومین بار در فصل جاری ، باشگاه ممفیس گریزلیز حامد حدادی ، سنتر خود
را به باشگاه زیرربط خود در دی-لیگ ، داکوتا ویزاردس واگذار کرد . این خبر
امروز توسط کریس والاس ، مدیر باشگاه ممفیس اعلام شد .

حدادی در حالی به داکوتا باز میگردد که در دوره اول حضور خود در این باشگاه در 24 نوامبر ، در 11 بازی که برای این تیم انجام داد در 7 بازی به عنوان بازیکن آغازکننده حضور داشت و بطور میانگین 6.0 امتیاز ، 5.9 ریباند و 1.55 بلاک شات در هر بازی کسب کرد . او بطور میانگین 17.7 دقیقه در هر بازی حضور داشت . حدادی در 24 دسامبر مجددا به ممفیس فراخوانده شد .

بازیکن اهوازی ایران در دیدار برابر فونیکس سانز در 30 دسامبر ، 2 امتیاز و 1 ریباند در 4 دقیقه حضور خود در میدان کسب کرد و بعنوان نخستین بازیکن ایرانی که در NBA به بازی پرداخته است ، مطرح شد . حدادی در این فصل در 4 بازی و با میانگین 1.3 امتیاز ، 1.3 ریباند و 3.5 دقیقه در هر بازی برای ممفیس حضور داشت .


تحلیل من : بعد از سر و صدای زیادی که پیرامون انتقال داریوس مایلس به ممفیس بوجود اومد (ابتدا ممفیس مایلس را بطور موقتی به خدمت گرفت . 10 روز پس از آن باشگاه پورتلند بلیزرس ، باشگاه سابق مایلس به تمام تیمهای NBA پیغام فرستاد که هیچ تیمی حق ندارد مایلس را بطور دائم به خدمت بگیرید . به همین علت ممفیس قرارداد مایلس را برای مدت زمان کوتاه مثلا 10 روز تمدید میکرد) و پس از آن استیو فرانسیس مشهور به ممفیس پیوست . اما ممفیس بدون اینکه حتی در یک بازی از فرانسیس استفاده کند ، او را به عنوان بازیکن آزاد اعلام کرد . در طول این مدت حتی سرمربی ممفیس هم به علت کسب نتایج ضعیف از کار برکنار شد .
با رفتن فرانسیس شمار بازیکنان ممفیس به 13 نفر رسید . قبلا با مصدومیت 2 بازیکن ممفیس به نامهای دارکو میلیچیچ و کوینتین راس ، حامد فرصت داشت حداقل بر روی نیمکت حضور داشته باشد و از نزدیک شاهد بازی هم تیمی هایش باشد . اما با بازگشت آن 2 بازیکن ، حامد دیگر فرصت حضور بر روی نیمکت را هم نداشت . و شاید به همین دلیل مجددا به داکوتا فرستاده شد تا اگر به وجود او احتیاج پیدا کردند ، دوباره او را فرا بخوانند . هر چند که عملا ممفیس کمتر از 30 بازی تا پایان فصل دارد و با توجه به آمار برد و باختهای این تیم ، نمیتواند در بازیهای مرحله Playoff حضور داشته باشد .
پس میتوان به این نتیجه رسید که فصل چه برای حامد و چه برای ممفیس به پایان رسیده است . باید منتظر فصل بعد بود ...

۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

All-Star Weekend

در مسابقه میان تیمهای روکی (Rookie) و سافمور (Sophomore) از سری بازیهای ستارگان ان بی ای ، بازیکنان تیم سافمور موفق شدند تیم روکی را با نتیجه 122-116 شکست دهند . در پایان این مسابقه کوین دورانت (Kevin Durant) با 46 امتیاز به عنوان با ارزشترین بازیکن این میدان انتخاب شد . این ششمین بار پیاپی است که تیم سافمور موفق به شکست تیم روکی ها میشود .


تیم روکی شامل بازیکنان تازه وارد به NBA است و تیم سافمور بازیکنانی رو در بر میگیره که برای سال دوم در NBA حضور دارند . این مسابقه نمایشی هر ساله در تعطیلات آخر هفته ستارگان معروف به All-Star Weekend برگزار میشه .

دانلود خلاصه بازی با حجم 19 مگابایت (لینک مستقیم)





در بازیهای نمایشی ستارگان پرتاب موسوم به Haier Shooting Stars ، تیم شهر دترویت قهرمانی را بدست آورد .  آرون آفالو (Arron Afflalo) ، بیل لیمبر (Bill Laimbeer) و کتی اسمیت (Katie Smith) سه ستاره تیم دترویت رو تشکیل میدادند . تیم های سان آنتونیو (قهرمان سال گذشته) ، فونیکس (میزبان بازیهای آل استار) و لس آنجلس دیگر تیمهای شرکت کننده در مسابقه امسال بودند .

مسابقه نمایشی ستارگان پرتاب از سری مسابقات آل استار محسوب میشه که 4 تیم در آن حضور دارند . اعضای هر تیم شامل یک بازیکن شاغل در NBA ، یک بازیکن بازنشسته NBA و یک بازیکن شاغل در WNBA (ان بی ای زنان) میباشد . طریقه مسابقه به شکلیست که هر تیم باید از 6 منطقه مختلف زمین پرتاب انجام دهد و هر تیمی که در کمترین زمان بیشترین پرتاب موفق را داشته باشد به عنوان برنده انتخاب میشود .

دترویت برای دومین بار در سه سال گذشته در حالی این مقام را کسب کرد که تیم دانکن (Tim Duncan) و دیوید رابینسون (David Robinson) معروف به برجهای دوقلوی سان آنتونیو قهرمانی سال گذشته را کسب کرده بودند و امید زیادی به تکرار قهرمانی خود داشتند .

دانلود خلاصه مسابقه ستارگان پرتاب با حجم 16 مگابایت (لینک مستقیم)





درک روز (Derrick Rose) با زمان 33.3 ثانیه به عنوان نخستین بازیکن Rookie برنده مسابقه مهارتهای فردی شد . این مسابقه از سری مسابقات ستارگان میباشد که در آن بازیکنان شرکت کننده مهارتهای مختلف فردی خود از قبیل پاس ، دریبل و شوت را به نمایش میگذارند . در پایان برنده کسیست که بیشترین سرعت و بیشترین دقت را داشته باشد .

در مسابقه امسال دوین هریس (Devin Harris) با 36.6 ثانیه ، مو ویلیامز (Mo Williams) با 37.5 ثانیه و تونی پارکر (Tony Parker) با 50.8 ثانیه مقامهای بعدی را بدست آوردند . در این مسابقه ویلیامز جایگزین جمیر نلسون (Jameer Nelson) مصدوم شد .

در سالهای گذشته درون ویلیامز (Deron Williams) ، دوین وید (Dwyane Wade) در دو سال پیاپی و استیو نش (Steve Nash) در این مسابقه به پیروزی رسیده بودند .

دانلود خلاصه مسابقه مهارتهای فردی با حجم 24 مگابایت (لینک مستقیم)





دکوان کوک (Daequan Cook) به دو سال قهرمانی پیاپی جیسون کاپونو (Jason Kapono) در مسابقه پرتاب سه امتیازی پایان داد . گارد راس تیم میامی هیت با پشت سر گذاشتن رقیبان مطرح خود برای نخستین بار برنده این مسابقه شد . علاوه بر کوک و کاپونو ، راشارد لوییس (Rashard Lewis) ، دنی گرنجر (Danny Granger) ، راجر میسون (Roger Mason) و مایک بیبی (Mike Bibby) در مسابقه امسال حضور داشتند .

مسابقه پرتاب 3 امتیازی از سری مسابقات آخر هفته ستارگان ، هر ساله برگزار میشود و در آن شش بازیکن حضور دارند . این بازیکنان در مدت 60 ثانیه از 5 ناحیه مختلف پشت خط سه امتیازی 25 شوت پرتاب میکنند . در پایان کسی که بیشترین پرتاب موفق را داشته باشد برنده این مسابقه میشود .

در سالهای گذشته علاوه بر کاپونو که 2 قهرمانی پیاپی را بدست آورد ، دیرک نوویتزکی (Dirk Nowitzki) و کوونتین ریچاردسون (Quentin Richardson) قهرمان این مسابقه شدند . لری بیرد (Larry Bird) و کریگ هادجز (Craig Hodges) تنها کسانی هستند که سه بار قهرمانی مسابقه پرتاب سه امتیازی را در کارنامه خود دارند .

دانلود خلاصه مسابقه پرتاب 3 امتیازی با حجم 14 مگابایت (لینک مستقیم)

Slam Dunk

نیت رابینسون (Nate Robinson) برای دومین بار قهرمان مسابقات اسلم دانک (Slam Dunk) شد . رابینسون 1.75 سانتی متری که برای سومین بار در این مسابقات شرکت می کرد ، دومین جام قهرمانی خود رو بدست آورد .

در مسابقات امسال علاوه بر رابینسون ، دوایت هاوارد (Dwight Howard) قهرمان سال گذشته با قد 2.11 سانتی متر ، رودی فرناندز (Rudy Fernandez) از اسپانیا با قد 1.98 سانتی متر و همچنین جی.آر اسمیت (J.R. Smith) با 1.98 سانتی متر قد شرکت داشتند . پیش از این قرار بود رودی گای (Rudy G-ay) که هم تیمی حامد حدادی است هم در این مسابقات شرکت کند که بدلیل مصدومیت جای خودش رو به اسمیت داد .

در ادامه مطلب میتونید چند عکس از مسابقه امسال ببینید . همچنین از لینک های زیر میتونید برای دانلود خلاصه مسابقه و دیدن سایر ویدیوها و... استفاده کنید . دقت کنید که لینکهای دانلود مستقیم و بصورت فایل flv میباشه . همچنین اگه اگه از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید ، میتونید با مراجعه به صفحه ویدیوها ، اونها را دانلود کنید .

دانلود خلاصه مسابقه امسال با حجم 38 مگابایت

مشاهده سایر ویدیوها

مشاهده تصاویر



۱۳۸۷ بهمن ۲۷, یکشنبه

? Why So Serious



پارسال بعد از درخشش فیلم برادران کوئن ، از کسب اسکار توسط یک نفر با اطمینان صحبت میشد . آنتوان شیگور "پیرمردها وطنی ندارند" ، جای شک و تردید برای کسی باقی نگذاشت ، و سرانجام پیش بینی ها درست از آب در آمد و خاویر باردام اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد رو کسب کرد .

اما امسال ، فیلمی که بعد از 30 سال ، "پدر خوانده" را از صدر جدول بهترین فیلم در IMDb پایین کشید ، در همان رشته ای که سال گذشته باردام آن را کسب کرد ، کاندید دریافت اسکار شده است .

به نظر من Joker کاندید اصلی اسکار است نه هیث لجر . در این فیلم اصلا هیث لجری بازی نمیکرد ، فقط خود جوکر بود در نقش جوکر ! و من فکر میکنم اسکار جوکر از اسکار آنتوان شیگور قطعی تر به نظر می رسد ! و کاش لجر بود و میدید که جوکر چگونه اسکار را دریافت میکند .

۱۳۸۷ بهمن ۲۳, چهارشنبه

بچه ها ... من هم بازی !

روزهای کودکی

من دوچرخه ام را در زیرزمین قایم کردم تا هیچ کس نتواند آن را بدزدد ،

من مدادرنگی هایم را در جامدادی گذاشتم که گم نشود ،

من لباس هایم را در گنجه گذاشتم و درش را قفل کردم که دست کسی به آنها نرسد ،

من توپم را در کیسه توری گذاشتم و به دیوار آویختم تا ، کسی آن را برندارد ،

و سال ها و سال ها از آنها مواظبت کردم .

اما نمیدانم چه موقعی ، چه کسی ، از کجا ، آمد و روزهای کودکی مرا برد .



منوچهر احترامی هم رفت ...

بچه که بودیم ، "حسنی نگو یه دسته گل" رو برامون میخوندن و ما هم غرق در دنیای کودکی ، لذت می بردیم . یادش بخیر ...

۱۳۸۷ بهمن ۱۶, چهارشنبه

خودکشی!

این بیشتر نتیجه یک شور جوانی که تو ذهن ما می افته ، بعد می پره...


آدم تا وقتی  زنده است باید زندگی کنه اینکه کسی زنده باشد ، بعدا ادای اینو در بیاره که من دیگه برای مردن آماده شده ام و دیگه به هیچ چیز امید ندارم چرت ترین حرف دنیاست ، امید نداشتن  به خدا  یکی از بزرگترین گناهان یه که یک ادم می تونه داشته باشه – بنظر  من خودکشی  بدترین  اختراع  انسان هاست .


متن بالا comment به حرف یکی از رفیقامه که این ترم مشروط شده و ،  گفت: اگر اوضاع اینجوری پیش بره خودکشی می کنم ......

۱۳۸۷ بهمن ۱۵, سه‌شنبه

از فردا ، نمی دونم ......

 چند روز پیش داشتم می خوندم که ارنست همینگوی  وقتی 18 ساله بوده کارشو به عنوان خبرنگار  تازه کار توی روزنامه ای به نام  کاندازس سیتی استار شروع کرده  و بعد از شش ماه از اون روزنامه بیرون میره، دلیل اینکارو به  سردبیر اینطور میگه : احتیاج به هیجان بیشتر داره  و خبرنگاری  اون چیزی نیست که می خواد ... وقتی متنهای ارنست همینگوی  رو که تو اون 6 ماه نوشته  میخونی ، اینگار  فکر می کنی  با یک مرد 40 یا 50 ساله  که کاملاً سردو گرم کشیده است  طرفی . بعد با خودم  فکر می کنم توی (AHB) با 20 سال  سن با خوندن  متنی  زوق می کنی که جوون 18 ساله نوشته*.

از خودم، از اینکه چقدر بچه ام و این که وقتی از خونه  به دانشگاه می رم  از اینکه  حرفهای ذهنم  چقدر بچه گانست  ناامید شدم از اینکه اون چقدر به مسأله بزرگ فکر می کنه و من بچه گانه ، ناامید می شم.


با خودم فکر می کنم فردا معلوم نیست  چه چیزهایی  ، ببینم   ، بتونم بخونم و باز به خودم  فکر کنم و از خودم ناامید شم امیدوارم این ناامیدی  باعث  پوست انداختن من بشه ......


*این ذوق زدگی من می تونه  2 دلیل داشته باشه  بی استعدادی یک انسان تو نوشتن  یا نبوغ همینگوی ...

Shape Of My Heart

 یادم میاد اوایل تاسیس شبکه خبر بود که در قسمتی از برنامه های شبانگاهی برنامه ای بود که فیلمهایی که مفهوم سیاسی یا درون مایه سیاسی داشتن رو نقد و بررسی می کرد و تیکه هایی از فیلمو می زاشت . در اون شب  یک فیلم گذاشت که صحنه های  اکشن اون فیلم منو گرفت ، مردی به نام لئون ، بدمنهای فیلمو یکی یکی می کشت و در ادامه  فیلم دختری به نام  ماتیلدا  رو از مرگ نجات  میده ...

اسم این فیلم   لئون حرفه ای بود.



من این فیلمو 2 سال بعد  بصورت کامل دیدم ، یکسال بعد هم نسخه قلع و قم شده اش رو تو شبکه 3 خودمون گذاشت . تو این فیلم که یکی از خوب ترین کارهای همه دست اندرکارانش  هست ، که لوک بسون کارگردان این فیلم هم روی آن صحه گذاشته  از همه زیباتر ، موسیقی متن  جالب و مهمتر موزیک  تیتراژ فوق العاده این فیلم که اکثر ما یکبارهم که شده این آهنگ رو گوش کردیم ، چه از زنگ گوشی دیگران چه از clip خود فیلم که این آهنگ روی اون تنظیم شده . اسم این آهنگ shape of my heart است که sting خواننده  صداگرفته ، تنظیم کرده و خود این آهنگ یکی از  trackهای  آلبوم  Ten sammoners که sting سال 1993 داده بیرون هست.

۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

نیکول کیدمن

تاريخ تولد : 20 ژوئن 1967


مکان تولد : هونولولو. هاوايي


اوج شهرت : دريافت جايزه نوبل به خاطر فيلم ساعت ها ( Hours )



نيکول کيدمن برنده جايزه نوبل بهترين بازيگرن زن به خاطر بازي در فيلم  Hours   به نويسندگي نويسنده مشهور هاليوود ويرجينا وولف (Virginia Woolf) در سال 2002 ميلادي است ......