۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۱, دوشنبه

اشک های مادر

می گن آزار دهنده ترین و بدترین چیز در دنیا اینه که شاهد اشک ریختن های مادرت از روی غم و ناراحتی باشی...

پس الان که 35 روز از درگذشت برادرم می گذره، من چه حالی می تونم داشته باشم وقتی که هر روز بارها و بارها اشکهای مادرم رو می بینم، اشکهایی که در فراغ جوان 26 ساله اش می ریزه...

پدرم کمرش شکسته... مادرم مثل شمع داره جلوی روم آب میشه...

خدایا، برادرم رو ازمون گرفتی، راضیم به رضای تو... اما ازت میخوام که سایه پدر و مادرم رو بر سر ما حفظ کنی...

۷ نظر:

سوتاش گفت...

سلام با کمال تاسف در گذشت برادرتون امیدوارم خدا صبر بهتون بده وبه مادرتون ارامش
این وبلاگ منه خوشحال میشم سر بزنی
سلام. خیلی ممنونم از پیامتون، لطف کردید.

йдᵶi گفت...

تسلیت میگمممم دوست خوبم خدا صبرتون بده
به منم سر بزن خوشحال میشممم
فعلا...
خیلی ممنونم ازتون، زنده باشید.

فرهاد گفت...

غم آخرت باشه

ahb گفت...

... Omidvram in niz bogzarad

wolf گفت...

ادعا نمي كنم كه حالتو مي فهمم چون واقعا دركش تا زماني كه عزيزيو از دست ندادي سخته. فقط ما رو تو غمات شريك كن.مطلب قبليت سياسي بود.حالا آدم غم مادر ندا و..... بيشتر لمس مي كنه. اميدوارم هم اون روزاي وحشتناك 3 سال پيش ديگه تكرار نشه هم تو ديگه اين آخرين غمت باشه

ارشاد گفت...

خدا سایه پدر مادرتو حالا حالاها بالای سرت نگه داره ... عمر طولانی و با عزت و با آرامش بهشون عطا کنه ... خدا دل خوش مجدد بهشون بده ...

صبر گفت...

برای بلند شدن باید خم شد اگر گاهی غم تو را خم میکند بدان آغاز ایستادن است. خدا به شما و خانوادتان صبر حضرت ایوب بده